امام خمینی:اهل معنا و معنويت را انكار نكن!


امام خمینی (ره) خطاب به فرزندشان سید احمد خمینی (ره):

سعي كن اگر اهلش نيستي و نشدي،
انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري،
بسياري از آنچه آنان گفته اند در قرآن كريم به طور رمز و سربسته،
و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است
و چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم.

گويند صدرالمتألهين ديد در جوار حضرت معصومه «سلام الله عليها» شخصي او را لعن مي كند،
پرسيد:
چرا صدر را لعن مي كني؟
جواب داد:
او قائل به وحدت واجب الوجود است،
گفت:
پس او را لعن كن!

اين امر اگر قصه هم باشد حكايت از يك واقعيت دارد؛
واقعيت دردناكي كه من خود قصه هايي را ديده يا شنيده ام كه در زمان ما بوده است.
من نمي خواهم تطهير مدعيان را بكنم كه
«اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد»
مي خواهم اهل معني و معنويت را انكار نكني؛
همان معنويتي كه كتاب و سنت نيز از آن ياد كرده اند و مخالفان آن يا آنها را ناديده گرفته و
يا به توجيه عاميانه پرداخته اند.

صحيفه امام - جلد18- صفحه453

حسین (ع) هنوز هم مظلوم است

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
فلانی! صاحب بزرگترین
بنگاه ملک و ماشین شهر
۱ماه تکیه راه می اندازد
و خودش در روز تاسوعا
سر مردم گل می مالد
و ۱۱ ماه هم سرشان شیره !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
قدرت سامورایی!
شب ها در تکیه لخت می شود
و میانداری می کند
و روزها مردم را لخت می کند
و زورگیری ... !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار
را از بساطش جمع می کند
وآخرین ورژن! پوسترهای علی اکبر (ع)
و حضرت عباس (ع)
را در بساطش پهن ... !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
آقای فلانی
تا پایان اربعین تمام پاساژش
را سیاه می کند
و تا آخر سال هم مشتری هایش را !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
قادر روزهای تاسوعا و عاشورا
قمه می زند و علم می کشد
ولی در ماه رمضان
سیگار ازلبش نمی افتد !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
سیامک چشم چران!
که پاتوقش همیشه خدا
نزدیک مدارس دخترانه است
در دسته جات عزاداری
اسفند دود می کند !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
نیما پشت ماکسیمایش می نویسد
من سگ کوی حسینم
ولی هیچ وقت از چارلی !
سگ ۱۱ماهه اش دور نمی شود !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
حاج مجید مداح معروف شهر
بابت ۷ ساعت مداحی
حقوق ۵۰ روز
یک کارگر را می گیرد !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
جباری رییس شرکت
لبنیات شیر تو شیر!
۳۰شب شیر صلواتی
به خلق خدا می دهد
و ۳۳۵ روزهم
با اضافه کردن آب
شیرشان را می دوشد !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
به جای آنکه ما
بر مصیبت مولا بگرییم
مولا بر مصیبت ما می گرید !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
حاج آقا فلانی
۹شب مردم را به تقوی دعوت می کند
ولی در شب دهم
سر زود پایین آمدن از منبر
با هیت امنا دعوی می کند !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید ...
هیت امنای حسینیه ... علیه السلام !
درست وقت اذان ظهر عاشورا
اطعام عزاداران را شروع می کنند
و بعد از آن با انرژی و فلوت !
سینه می زنند و گریه می کنند !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می آید...
کل یوم عاشورا
یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گریه
کل ارض کربلا
یعنی...چند مسجد و چند تکیه !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی خورشید
عصر عاشورا غروب کرد
او هم می رود
تا سال بعد !
تا یاد بعد !


منبع
 

شهید مطهری: بیعت با رای فرق می‏كند


آیت الله مکارم شیرازی:
ماهیت بیعت چیست؟ و چه تفاوتی با انتخابات دارد؟

ماهیت بیعت یک نوع قرارداد و معاهده میان بیعت کننده از یکسو، و بیعت پذیر از سوی دیگر است، و محتوای آن اطاعت و پیروی و حمایت و دفاع از بیعت شونده است، و بر طبق شرایطی که در آن ذکر می کنند در جات مختلفی دارد.
از لحن آیات قرآن و احادیث استفاده میشود که بیعت یک نوع عقد لازم از سوی بیعت کننده است که عمل بر طبق آن واجب می باشد، بنابراین مشمول قانون کلی "اوفوا بالعقود" است. (مائده 1)

بنابراین بیعت کننده حق فسخ ندارد، ولی بیعت پذیر چنانچه صلاح بداند می تواند بیعت خود را بردارد و فسخ کند، در این صورت بیعت کننده از التزام و عهد خود آزاد میگردد. در ماجرای کربلا امام حسین ع شب عاشورا خطبه خواند و ضمن اظهار قدردانی از یارانش بیعت خود را از آنها برداشت، تا هر کجا میخواهند بروند، و فرمود: فانطلقوا فی حل لیس علیکم منی زمام.

بعضی بیعت را شبیه انتخابات یا نوعی از آن میدانند، در حالی که مساله انتخابات درست عکس آن است، یعنی ماهیت آن یک نوع ایجاد مسئولیت و وظیفه، و پست و مقام برای انتخاب شونده، و یا به تعبیر دیگر نوعی توکیل در انجام کاری است، هرچند این انتخاب وظایفی هم برای انتخاب کننده بدنبال دارد (مانند همه وکالتها) در حالی که بیعت چنین نیست.

و به تعبیر دیگر:
انتخابات اعطای مقام است، و همانگونه که گفتیم شبیه توکیل می باشد، در حالی که بیعت تعهد اطاعت است.

گرچه ممکن است این دو در بعضی از آثار با هم شباهت پیدا کنند ولی این شباهت هرگز به معنی وحدت مفهوم و ماهیت آنها نیست، لذا در مورد بیعت، بیعت کننده قادر به فسخ نمی باشد در حالی که در مورد انتخابات در بسیاری از موارد انتخاب کنندگان حق فسخ دارند که دسته جمعی شخص انتخاب شونده را از مقامش عزل کنند.
(دقت کنید)
(تفسیر نمونه 22 / 71)

***

آیا بیعت نقشی در مشروعیت رهبری پیامبر یا امام دارد؟

در مورد پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) که از سوی خداوند نصب میشوند هیچ نیازی به بیعت نیست، یعنی اطاعت پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) و منصوب از سوی او (ولی فقیه) واجب است، خواه بر کسانی که بیعت کرده باشندیا کسانی که بیعت نکرده باشند...


(چون بحث طولانی است برای ادامه مطلب مراجعه شود به کتاب یکصدو هشتاد پرسش و پاسخ برگرفته از تفسیر نمونه / تفسیر نمونه 22/ 72)
(در ضمن در آن کتاب از نهج البلاغه هم مطالبی آورده شده و مطالب تشریح شده، خواندنش جالب است)

منبع:
کتاب یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ از تفسیر نمونه


***


آیت الله مطهری :

بيعت با رأي دادن در زمان ما كمي فرق مي‏كند ، پر رنگ‏تر است.
رأي صرفا انتخاب كردن است نه تسليم اطاعت شدن. بيعت اين است كه خود را تسليم‏ امر او مي‏كند.
بيعت از رأي دادن پر رنگ تر است.

خود امام حسين ( ع ) از اصحاب خود بيعت گرفت و در شب عاشورا اينجا اين سؤال پيش مي‏آيد كه بيعت چه لزومي دارد كه‏ پيغمبر و امام از مردم بيعت مي‏گرفتند ، و از نظر شرعي چه اثر الزام آوري‏ دارد ؟ آيا اگر مردم بيعت نمي‏كردند اطاعت پيغمبر واجب نبود ؟ ! و چرا امير المؤمنين به بيعت استناد مي‏كند ؟

بيعت در بعضي موارد صرفا اعتراف و اظهار آمادگي است ، قول وجداني است . بيعتي كه پيغمبر اكرم مي‏گرفت از اين جهت بود ، خصوصا با توجه به اينكه در خوي عرب اين بود كه قول خود و بيعت خود را نقض‏ نكند ، نظير قسم خوردن نظاميها يا وكلا است كه به هر حال هيچكس نبايد به‏ مملكت خود خيانت كند . ولي اين قسم تأكيد و گرو گرفتن وجدان است . تا شخص بيعت نكرده ، فقط همان وظيفه كلي است كه قابل تفسير و تأويل است‏ ، ولي با بيعت ، شخص به طور مشخص اعتراف مي‏كند به طرف و مطلب از ابهام خارج مي‏شود و بعد هم وجدان خود را نيز گرو مي‏گذارد ، و بعيد نيست‏ كه شرعا نيز الزامي فوق الزام اولي ايجاد كند . ولي در برخي موارد صرفا پيمان است مثل آنجائي كه قبل از بيعت ، هيچ الزامي در كار نيست . مثلا اگر خلافت به شورا باشد نه به نص ، قبل از بيعت هيچ الزامي نيست اما بيعت الزام آور مي‏كند .

امير المؤمنين كه با زبير و غير زبير به بيعت‏ استناد مي‏كند در حقيقت مسئله منصوصيت را كه خلافت ابوبكر و عمر و عثمان‏ آنرا از اثر انداخته ، صرف نظر مي‏كند و به يك اصل ديگر كه آن هم يك‏ اصل شرعي است استناد مي‏كند همچنانكه خلفا نيز نص بر علي (ع) را ناديده گرفته و به يك اصل ديگر از اصول اسلام كه آن هم محترم است استناد كردند و آن شورا بود:
« و شاورهم في الامر 0 و امرهم شوري بينهم ».
...

منبع:
کتاب حماسه حسینی
 

شهید مطهری: کوروش اینگونه بود



مقدمه:
برخی میگویند کوروش احتمالا پیغمبر بوده،
برخی هم میگویند ذوالقرنین که در قرآن امده است (کهف 83 و 86 و 94)
منظور کوروش بوده است.
ببینیم ایدئولوژی پیغمبران با کوروش چه تفاوتی دارد.


شهید مطهری:

...

وقتيكه مردم برگشتند و وضع را آنچنان ديدند خشمگين و عصبانی به جستجوی عامل قضيه برخاستند ضمن پرس و جو يادشان افتاد كه‏ جوانی در اين شهر هست كه مخالف با اين كارهاست اين بود كه رفتند بسراغ‏ ابراهيم ابراهيم ( ع ) خطاب بانها گفت شما چرا مرا متهم ميكنيد ؟ مجرم‏ واقعی همين بت بزرگ است كه زنده مانده مردم در جواب گفتند كه از او اين كارها ساخته نيست پاسخ داد كه چطور است كار زد و خورد از او ساخته‏ نيست ولی اينكه حاجتهائيرا كه انسانها در آنها در مانده اند برآورده كند ، از او ساخته است ؟ در اينجا قرآن اصطلاح بسيار زيبائی بكار ميبرد ، ميگويد : « فرجعوا الی انفسهم »، اين مناظره سبب شد كه اينها بخود بازگردند ( 1 ) از نظر قرآن ، خود واقعی انسان عقل و انديشه ناب و خالص‏ و منطق صحيح اوست قرآن ميگويد اينها از خودشان جدا شده بودند ، اين تذكر سبب شد كه دوباره سوی خود باز گردند و خود را در يابند حالا كار حضرت ابراهيم را چگونه بايد تفسير كنيم ؟ آيا كاری كه ابراهيم‏ ( ع ) كرد بر خلاف آزادی عقيده - بمعنای رايج آن كه ميگويند عقيده هر كس‏ بايد آزاد باشد - بود ، يا آنكه در خدمت آزادی عقيده بمعنای واقعی آن‏ بود ؟ اگر حضرت ابراهيم ميگفت چون اين بتها مورد احترام ميليونها انسان‏ هستند ، پس منهم بانها احترام ميگذارم ، يعنی درست همان چيزی را ابراز ميكرد كه اكنون عقيده‏ای بسيار رايج است ، آيا كار درست و صحيحی انجام داده‏ بود ؟ از نظر اسلام اين اغراء به جهل ( 1 ) است نه خدمت به آزادی در تاريخ اسلام نيز ميبينيم درست نظير كار ابراهيم ( ع ) را پيغمبر اكرم ( ص ) در فتح مكه انجام داد آن حضرت به بهانه آزادی عقيده ، بتها را باقی‏ نگذاشت به عكس ديد اين بتها عامل اسارت فكری مردمند و صدها سال است‏ كه فكر اين مردم اسير اين بتهای چوبی و فلزی و شده است ، اين بود كه‏ بعنوان اولين اقدام بعد از فتح ، تمام آنها را در هم شكست و مردم را واقعا آزاد كرد حالا اين شيوه و رفتار را مقايسه كنيد با رفتار پادشاه‏ انگلستان وقتيكه برای ديدار از هندوستان به آنجا رفته بود در هندوستان‏ جزء برنامه سفرش ، بازديد از يك بتخانه گنجانده شده بود خود مردم هند وقتيكه ميخواستند داخل صحن بتخانه شوند ، كفشهای خود را ميكندند ، اما او بنشانه احترام بيش از حد ، هنوز بصحن نرسيده كفشهايش را كند و بعد هم‏ از همه مؤدب تر در مقابل بتها ايستاد در تفسير اين حركت عده ای ساده‏ انديش ميگفتند ببينيد نماينده يك ملت روشنفكر چقدر به عقايد مردم‏ احترام ميگذارد غافل از اينكه اين نيرنگ استعمار است استعماری كه‏ ميداند كه همين بتخانه هاست كه هند را به زنجير كشيده و رام استعمارگران‏ كرده است اينگونه احترام گذاشتنها ، خدمت به آزادی و احترام به عقيده‏ نيست ، خدمت به استعمار است ملت هند اگر از زير بار اين خرافات‏ بيرون بيايد كه ديگر بار به انگليسيها نخواهد داد
يا اينكه
در كتابهای تاريخ خودمان نوشته بودند
كوروش چه مرد بزرگ و بزرگواری بوده كه
وقتی به بابل رفت و آنجا را فتح كرد تمام بتخانه‏ها را محترم شمرد
از نظر يك فاتح كه سياست استعمارگری‏ دارد ،
اين كار ، امری عادی و يك نقشه معمولی است
ولی از نظر بشريت‏ چطور ؟
آيا خود جناب كوروش به آن اعتقاد داشت ؟
يقينا نه ،
اما
كوروش‏ فكر ميكرد اين اعتقاد كه مردم را در بيخبری نگاه داشته عامل خوبی برای در بند ماندن آنهاست اين بود كه دست به تركيب آنها نزد ...

...

با معيارهای غربی كار ابراهيم خليل بر ضد اصول آزادی و دمكراسی است، چرا ؟
چون آنها ميگويند بگذاريد هر كس هر كاری دلش می‏خواهد بكند،
آزادی يعنی‏ همين اما منطق انبياء غير از منطق انسان امروز غربی است
رسول اكرم (ص‏) را در نظر بگيريد،
آيا وقتی كه آن حضرت وارد مكه شد،
همان كاری را كرد كه
كورش در بابل انجام داد ؟
يعنی گفت‏ به من ارتباط ندارد ،
بگذار هر كه هر كار می‏خواهد بكند ،
اينها خودشان به‏ ميل خودشان اين راه را انتخاب كرده‏اند پس بايد آزاد باشند ،
يا آنكه‏ بتها را خرد كرد و باين وسيله آزادی واقعی را به آنها ارزانی داشت ؟
از ديدگاه اسلام ،
آزادی و دمكراسی بر اساس آنچيزی است كه تكامل‏ انسانی انسان ايجاب می‏كند ،
يعنی آزادی ، حق انسان بما هو انسان است ،
حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است ،
نه حق ناشی از ميل افراد و تمايلات آنها .
دمكراسی در اسلام يعنی انسانيت رها شده ،
حال آنكه اين واژه در قاموس‏ غرب معنای حيوانيت رها شده را متضمن است .

...


منبع:
شهید مطهری - كتاب پیرامون انقلاب اسلامی - ص 9 و 10 و 11 و 103 و 104

نامه تاریخی امام خمینی (ره) و ولایت مطلقه فقیه


مقدمه:
امام در قضیه نمازجمعه مشهور آیت الله خامنه ای، به آیت الله خامنه ای یادآوری میکنند که ولایت فقیه فراتر از قانون اساسی است.
که در نامه ای بعد از آن آیت الله خامنه ای هم حرف امام را تایید میکنند و منظور خود را بیان میکنند.
نامه تاریخی حضرت امام خميني (ره) به آیت الله خامنه ای در پی سخنرانی ایشان در نماز جمعه،
که در سال 66
(دو سال قبل از رحلت امام خمینی)
در رسانه ها هم منتشر شد
و پرده از «ولايت مطلقه فقيه» برداشت.

تذکر:
به تاریخ نامه ها حتما توجه کنید.

صحيفه نور، ج 20، ص 173 (مورخ 1366/10/21)
ايشان در نامه اى خطاب به حضرت آيت الله خامنه اى در دوره رياست جمهوري که در صحيفه نور هست
ضمن تشريح ولايت همه جانبه و مطلقه فقيه در تمام امور، حتى فراتر از چارچوب احكام اوليه اسلام مى نويسند: حكومت مى تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است،
در موقعى كه قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يك جانبه لغو كند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و يا غيرعبادى كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى كه چنين است جلوگيرى كند.



تذکر امام خمینی (ره) به آیت الله خامنه ای
در مورد اینکه
اختیارات ولی فقیه فرا قانونی است؛

اصل ماجرا چه بوده؟

... حضرت امام در پاسخ شوراي نگهبان نوشت:
دولت حق دارد تا از تصرف بيش از حق عرفي شخص و اشخاص جلوگيري نمايد.
اين معادن (نفت و گاز) چون ملي است و متعلق به ملتهاي حال و آينده است كه در طول زمان موجود مي گردند از تبعيت املاك شخصيه خارج است و دولت اسلامي مي تواند آنها را استخراج كند. ..
[امام خميني ، صحيفه نور، ج 20، ص 155 (مورخ 1366/8/3)]

امام در پاسخ وزير كار درباره جواز قراردادن شروط الزامي نسبت به كارفرماياني كه از خدمت دولتي بهره مند مي شوند نوشتند:
«چه در گذشته ، چه در حال ، دولت مي تواند شروط الزامي را مقرر نمايد».
[همان ، ج 20، ص 163 (مورخ 1366/9/16)]

امام در پاسخ به استفسار شوراي نگهبان درباره پاسخ ايشان به وزير كار نوشتند:
دولت مي تواند در تمام مواردي كه مردم استفاده از امكانات و خدمات دولتي مي كنند با شروط اسلامي و حتي بدون شرط قيمت مورد استفاده را از آنان بگيرد و اين جاري است در جميع مواردي كه تحت سلطه حكومت است و اختصاص به مواردي كه در نامه وزير كار ذكر شده ندارد،
بلكه در انفال كه در زمان حكومت اسلامي امرش با حكومت است مي تواند بدون شرط يا با شرط الزامي امر را اجرا كند.
[همان ، ج 20، ص 165 (مورخ 1366/9/26)]

آیت الله خامنه ای،
امام جمعه تهران و رئيس جمهور وقت
در توضيح
نامه شوراي نگهبان
و نظر امام
در نماز جمعه 1366/10/11
اين گونه اظهارنظر كردند:

«اقدام دولت اسلامي،
در برقراركردن شروط الزامي به معناي برهم زدن قوانين و احكام پذيرفته شده اسلامي نيست ...
امام كه فرمودند
دولت مي تواند هر شرطي را بر دوش كارفرما بگذارد،
اين هر شرطي نيست،
آن شرطي است كه در چهارچوب احكام پذيرفته شده اسلام است،
و نه فراتر از آن.
سوال كننده سوال مي كند:
برخي اين طور از فرمايشات شما استنباط مي كنند كه مي شود قوانين اجاره و مضاربه،
احكام شرعيه و فتاواي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد
و دولت مي تواند برخلاف احكام اسلامي شرط بگذارد،
امام مي فرمايند:
اين شايعه است،
ببينيد قضيه چقدر روشن و جامع الاطراف است.»
[روزنامه جمهوري اسلامي، شنبه 1366/10/12، ص 9، خطبه هاي نمازجمعه حجت الاسلام والمسلمين سيدعلي خامنه ای]

اين سخنان سبب خير گشت
و باعث شد حضرت امام خميني (ره )
طي نامه ای تاريخی
پرده از
«ابتكار ولايت مطلقه فقيه»
بردارند:

«از بيانات جنابعالي (آیت الله خامنه ای)
در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه
شما حكومت را به معناي
ولايت مطلقه اي كه از جانب خداوند به نبي اكرم (ص ) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نمي دانيد
و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام
«حكومت درچهارچوب احكام الهي داراي اختيار است»
به كلي برخلاف گفته هاي اينجانب است.
اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است
بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اكرم (ص)
يك پديده بي معنا و محتوا باشد.
اشاره مي كنم به پيامدهاي آن كه
هيچكس نمي تواند ملتزم به آنها باشد ...
حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله است
يكي از احكام اوليه است
و مقدم بر تمام
احكام فرعيه
حتي نماز و روزه و حج است.
حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است
در مواقعي كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد
يك جانبه لغو نمايد.
حكومت مي تواند
هر امري را چه عبادي و چه غيرعبادي،
كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است
از آن مادامي كه چنين است جلوگيري كند.
آنچه گفته شده است كه شايع است
مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد رفت
صريحا عرض مي كنم كه فرضا چنين باشد
اين از اختيارات حكومت است
و بالاتر از اين هم مسايلي است
كه مزاحمت نمي كنم.
[امام خميني ، صحيفه نور، ج 20، ص 170 (مورخ 1366/10/16، ص 11)]


در جواب
امام جمعه تهران
در نامه ای
خطاب به امام
اعتقاد خود را به ولايت مطلقه فقيه
ابراز داشت،
در نامه آیت الله خامنه ای به ایشان آمده است:

«برمبناي فقهي حضرت عالي كه
اين جانب سالها پيش
آن را از حضرت عالي آموخته
و پذيرفته
و براساس آن مشي كرده ام
موارد و احكام مرقومه در نامه حضرتعالي جزو مسلمات است
و بنده همه آنها را قبول دارم،
مقصود از حدود شرعيه در خطبه هاي نماز جمعه چيزي است
كه در صورت لزوم مشروحا بيان خواهد شد.»


و حضرت امام خميني (ره ) نيز در پاسخ ضمن تجليل از وي آن را تاييد نمودند،
که در پاسخ حضرت امام خميني (ره ) هم به ايشان آمده است:
«اينجانب كه از سالهاي قبل از انقلاب با جنابعالي ارتباط نزديك داشته ام
و همان ارتباط تاكنون باقي است
جنابعالي را يكي از بازوهاي تواناي جمهوري اسلامي مي دانم
و شما را چون برادری كه
آشنا به مسائل فقهي و متعهد به آن هستيد
و از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جدا جانبداری مي كنيد
مي دانم
و در بين دوستان و متعهدان به اسلام و مباني اسلامي
از جمله افراد نادري هستيد
كه چون خورشيد روشني مي دهيد.»
[روزنامه جمهوري اسلامي (1366/10/22)، صحيفه نور، ج 20، ص 173 (مورخ 1366/10/21)]


امام خمينى «قدس سره»:
«يک نفر را مثل آقاى خامنه‌ای پيدا بکنيد
که متعهد به اسلام باشد
و خدمتگزار،
و بناى قلبى اش بر اين باشد
که به اين ملت خدمت کند،
پيدا نمى کنـيد،
ايشان را من سالهاى طولانى مى شناسم.»


اصلاح قانون اساسی توسط امام و ولایت مطلقه فقیه؛

اعتقاد امام به فراقانونی بودن ولایت فقیه
بازنگری قانون اساسی به دستور امام خمینی (ره) و اضافه کردن واژه ولایت مطلقه فقیه

روزنامه جمهوري اسلامي (1367/9/7)، ص 9:
نگاهي به روش و سيره عملي امام نشانگر اين نكته است كه در بعضي موارد حضرت امام مقيد به قانون اساسي نبوده و تصميماتي فوق قانون اتخاذ مي نمودند.
از جمله اين موارد شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دادگاه ويژه روحانيت و مهم تر از آن كه مورد گلايه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي نيز واقع شد،
مسئله تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام بود.
مجمع فوق داوري بين مجلس و شوراي نگهبان و احيانا وضع قوانين را به عهده گرفته بود.
اما در قانون اساسي پيش بيني نشده بود.
(روزنامه جمهوري اسلامي (1367/9/7)، ص 9)

امام در پاسخ نوشت
(سال 67 چند ماه قبل از رحلت ایشان):
مطلبي كه نوشته ايد كاملا درست است
انشاالله تصميم داريم در تمام زمينه ها وضع به صورتي درآيد كه همه طبق قانون اساسي حركت كنيم.
آنچه در اين سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است.
مصلحت نظام و اسلام اقتضا مي كرد تا گره هاي كور قانون سريعا به نفع مردم و اسلام بازگردد.
(امام خميني ، صحيفه نور، ج 21، ص 57)

حضرت امام يك ماه بعد،
(ماه دهم سال 67 چند ماه قبل از رحلت ایشان)
در تذكري خطاب به شوراي نگهبان فرمودند:
اين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چهارچوب نظريه هاست
نه تنها قابل حل نيست
بلكه ما را به بن بستهايي مي كشاند
كه منجر به «نقض ظاهري » قانون اساسي مي گردد.
(صحیفه نور ، ج 21، ص 61، مورخ 67/10/8)

تعبير
«نقض ظاهری»
خاطرنشان مي سازد كه
قانون اساسي واقعي همان احكام اسلام است كه
با توجه به رعايت مصلحت مسلمانان نقض نشده است
پس نقض اين قانون اساسي،
نقض ظاهري محسوب مي شود.

حضرت امام چند ماه بعد
(ماه دوم سال 68 مصادف با اواخر عمر ایشان)
براي رفع اين نقض ظاهري و ديگر نقيصه هاي قانون اساسي مصوب 1358،
دستور بازنگري قانون اساسي
و اصلاح آن در مواردي
ازجمله اختيارات رهبري را صادر فرمودند.
(صحیفه نور ، ج 21، ص 122 و 123 1368/2/4)


امام خميني پيشتر فرموده بودند:
«اين كه در قانون اساسي است بعضي شوونات ولي فقيه است نه همه شوون ولايت فقيه»
(صحيفه نور، ج 11، ص 133)

در جای دیگری امام خمینی (ره) میفرمایند:
«ولو به نظر من (قانون اساسي) يك مقداري ناقص است
و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارند
و آقايان براي اينكه با اين روشنفكرها مخالفت نكنند،
يك مقدار كوتاه آمدند.
اين كه در قانون اساسي است،
اين بعضي شئون ولايت فقيه است نه همه شئون آن ...
اين را قرارش داده اند با آن همه قيودي كه همه اش قيود يك چيزي بوده است كه خب قرار داده اند ما هم تابعيم،
لكن اين مسئله نيست،
مسئله بالاتر از اين است
»
(صحيفه نور، ج6، ص519).

امام(ره) حتى
اعتبار وكالت نمايندگان
را به رضايت ولى فقيه مى داند و
خطاب به نمايندگان مردم در
خبرگان قانون اساسى
مى فرمايد:
«همه تان هم اگر چنانچه يك چيزى بگوييد برخلاف مصالح اسلام باشد
وكيل نيستيد،
از شما قبول نيست،
مقبول نيست،
ما به ديوار مى زنيم حرفى كه برخلاف مصالح اسلام باشد.»
«حكومت شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) و يكي از احكام اوليه اسلام است»
(صحيفه نور، ج20، چاپ اول، ص171).


اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي
زماني موفق به بحث
پيرامون اين فرمان حضرت امام شدند
كه ايشان به ملكوت اعلي پيوسته بودند.
واژه «ولايت مطلقه فقيه » در قانون اساسي بازنگري شده گنجانيده شد.

اصل پنجاه و هفت قانون اساسي (مصوب 1368)
قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از قوه مقننه ، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه فقيه برطبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند، اين قوا مستقل از يكديگرند.
بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي درباره اختيارات رهبري به گونه اي تنظيم شد كه ولي امر و امامت امت از حيث قانوني در اعمال ولايت مطلقه مشكلي نداشته باشد.
«8 حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام ».
ظاهرا براساس قانون اساسي بازنگري شده اعمال
«ولايت مطلقه فقيه »،
مي تواند در بسياري موارد
«نقض ظاهري قانون اساسي »
را نيز بدنبال نداشته باشد.
بنابراين ولايت مطلقه نه در چهارچوب احكام فرعيه اوليه و ثانويه الهيه محصور است و نه در محدوده قانون اساسي اسير و نسبت به هر دو امر مطلق است نه مقيد.
اوامر او در حكم قانون است
و در صورت تعارض ظاهري با قانون،
مقدم بر قانون مي باشد.
مطالعه مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي در اين باره،
رافع هر ابهامي در عدم تقيد ولايت مطلقه فقيه به قانون اساسي از ديدگاه اكثريت اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي خواهد بود.
(صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، صفحات 219، 220، 673، 676 و 700)


***

در حاشیه:

امام خمینی ره:
اين توهم که اختيارات حکومتي رسول اکرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود، يا اختيارات حکومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم (ص) بيش از همه عالم است؛ و بعد از ايشان فضائل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است؛ لکن زيادي فضائل معنوي اختيارات حکومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي که حضرت رسول و ديگر ائمه ، صلوات ا... عليهم در تدارک و بسيج سپاه داشتند ، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حکومت فعلي قرار داده است؛ منتها شخص معيني نيست روي عنوان " عالم عادل" است.
وقتي مي گوييم ولايتي را که رسول اکرم (ص) و ائمه (صلوات ا... عليهم) داشتند ، بعد از غيبت، فقيه عادل دارد؛ براي هيچ کس اين توهم نبايد پيدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (عليهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا... عليه) است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست، بلکه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حکومت و اداره کشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يک وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينکه براي کسي شان و مقام غير عادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. به عبارت ديگر، "ولايت" مورد بحث، يعني حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوري که خيلي از افراد دارند، امتياز نيست بلکه وظيفه اي خطير است...
... مثلا يکي از اموري که فقيه متصدي ولايت آن است اجراي حدود است. آيا در اجراي حدود بين رسول اکرم(ص) و امام و فقيه امتيازي است؟ يا چون رتبه فقيه پائين تر است بايد کمتر بزند؟...

«جمهوري اسلامي يعني احكام اسلام، بايد احكام، احكام اسلام باشد. اين حرف‌هايي كه مي‌زنند كه خير اگر چنانچه ولايت فقيه درست بشود ديكتاتوري مي‌شود اين‌ها از باب اين است كه ولايت فقيه را نمي‌فهمند چيست؟ [مي‌گويند] ولايت فقيه نبايد بشود براي اين‌كه بايد حكومت ملّت باشد. اين‌ها ولايت‌فقيه را اطلاع بر آن ندارند ـ مسائل اين حرف‌ها نيست ـ ولايت فقيه مي‌خواهد جلوي ديكتاتوري را بگيرد نه اين‌كه مي‌خواهد ديكتاتوري كند. اين‌ها از اين مي‌ترسند كه مبادا جلو گرفته بشود، جلوي دزدي‌ها را مي‌خواهد بگيرد. اگر رئيس‌جمهور با تصويب فقيه باشد با تصويب يك نفري كه اسلام را بداند چيست، درد براي اسلام داشته باشد، اگر درست بشود نمي‌گذارد اين رئيس‌جمهور يك كار خطا بكند و اين‌ها اين را نمي‌خواهند. اين‌ها اگر يك رئيس‌جمهور غربي باشد همة اختيارات را دستش بدهند هيچ مضايقه‌اي ندارند و اشكالي نمي‌كنند؟ اما اگر يك فقيهي كه يك عمري را براي اسلام خدمت كرده علاقه به اسلام دارد با آن شرايطي كه اسلام قرار داده است كه نمي‌تواند يك كلمه تخلف بكند [اشكال مي‌كنند] اسلام دين قانون است. پيغمبر هم خلاف قانون نمي‌توانست بكند، نمي‌كرد هم، البته نمي‌توانست هم بكند. خدا به پيغمبر مي‌گويد كه اگر يك حرف خلاف بزني رگ و تينت [رگ گردنت] را قطع مي‌كنم. حكم قانون است. غير از قانون الهي كسي حكومت ندارد – براي هيچ‌كس حكومت نيست نه فقيه و نه غيرفقيه – همه تحت قانون عمل مي‌كنند مجري قانون هستند – همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجري قانون‌اند- فقيه ناظر بر اين است كه اين‌ها اجراي قانون بكنند،‌خلاف نكنند،‌ نه اين‌كه خودش يك حكومتي بكند،‌ بلكه مي‌خواهد نگذارد اين حكومت‌هايي كه اگر چند روز بر آن‌ها بگذرد بر‌مي‌گردند به طاغوتي و ديكتاتوري، مي‌خواهد نگذارد بشود...»
(صحيفه امام، ج10، ص353)

امام(ره): «رئيس‌جمهور منتخب مردم، اگر از طرف ولي‌فقيه نصب نشود طاغوت است»
(صحيفه‌نور ، ج9، ص253)

«من به واسطة ولايتي كه از طرف خدا دارم شما را منصوب مي‌كنم»
(همان، جلد 5، ص31)

«من كه ايشان را حاكم كردم يك نفر آدمي هستم كه به واسطة ولايتي كه از شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم»
(صحيفه‌امام،‌ج6،ص59)

ايشان در اجراي حكم الهي پس گرفتن «مشروعيت» كه موجب عزل رئيس‌جمهور مي‌شود از مخالفت احدي حتي تمامي ملّت نيز واهمه‌اي نداشتند! چنان‌كه در ماجراي عزل بني‌صدر فرمودند:
«امروز وظيفه من اين است كه او را معزول كنم هر چند فرياد مرگ بر خميني را در سراسر كشور با گوش خود بشنوم.»
(نهضت امام خميني(ره)، دفتر سوم، ص354، سيد حميد روحاني)

امام زمان(ع) خلیفه خداست نه وکیل مردم

سخنراني آيت الله عبدالله جوادي آملي:

سور بقره / آیه 30:
إنّی جاعِلٌُ فِی الأرضِ خَلیفَه

بیان اين،
به عنوان استدلالی که حضرت یاد «زراره» داد،
این است:
[آيا] ما امام را به عنوان وکیل می‌شناسیم، به عنوان رهبر مي‌شناسیم،
یا امام را به عنوان جانشین پیغمبر؟
اگر ـ معاذ الله ـ امام را به عنوان وکیل الرّعایا بشناسیم،
به عنوان پیشوايی که ما انتخاب می‌کنیم، مشکل ما را حل بکند، خوب این از سقیفه هم بر می‌آید.
نیازی به غدیر نیست!

ما که امام را برای این نمی‌خواهیم که خواستة ما را عمل کند.
ما امام را برای این می‌خواهیم که به جای پیغمبر بنشیند.
خوب پس اگر ما پیغمبر را نشناسیم، آيا خلیفه را می‌شناسیم؟
نائب را می‌شناسیم؟
امام وکیل مردم است یا نائب پیغمبر؟
اگر وکیل مردم باشد، می‌شود مردم‌سالاری خشک،
مردم در سقیفه جمع می‌شوند،
امام انتخاب می‌کنند،
امّا امام که این نیست.

از رسول گرامي‌ رسیده و فریقین نقل کرده‌اند:
من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتةً جاهلیّة
اگر کسی بمیرد و ولی‌عصرش را نشناسد،
مرگ او،
مرگ جاهلیّت است.
وسائل الشیعه / جلد 16 / صفحة 246 / حدیث 21475

خوب،
اگر کسی امامش را نشناسد،‌
منتظر او نیست و اگر منتظر او نبود،
حیات او حیات جاهلی است،
و در جاهلیّت به سر می‌برد.
ممکن است کسی به حسب ظاهر در خدمت قرآن باشد،
در مسجد پیغمبر باشد،
در جایگاه پیغمبر نماز بخواند،
ولی حیات او حیات جاهلیّت باشد !

احتجاج صديقة کُبری،
فاطمة زهرا، سیّدة نساء عالمیان (علیها آلاف التحیّه والثناء)
در هنگام استرداد حقّ خلافت و ولایت در مسجد مدینه چنین بود:
أفحکم الجاهلیّة یبغون و من أحسن من الله حکماً لقومٍ یوقنون.26
آيا خواستار حكم جاهليت‌اند؛
و براي مردمي كه يقين دارند،
داوري چه كسي از خدا بهتر است؟

(
گفتنی است:

باید از علی پیروی کرد یا از فاطمه؟! ...
)


بهترین انتظار آن است که
انسان قلب را در اختیار کسی قرار بدهد که او به اذن خدا زیر و رو کند؛
یَهدُونَ بِأمْرِنا!
انسان اگر متحوّل شد و منقلب شد،
عالم را در کام خود شیوا و شیرین می‌بیند.
چیزی برای او تلخ نیست.
هیچ حادثه ای آن توان را ندارد که قلب متحوّل شده را قبض کند !
ألا إنَّ اُولیاءَ اللهِ لا خُوفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یَحزَنُونْ (27).
این اختصاصی به قیامت ندارد؛
در دنیا هم اینچنین است.
پس کسی منتظر آن حضرت است که حضرت را بشناسد !
و اگر شناخت،
حیات او حیات معقول است،
انتظار او انتظار معقول
و اگر نشناخت،
حیات او حیات جاهلی است،
مرگ او مرگ جاهلی است.


انسان در عصر غیبت یا منتظر است، یا گرفتار جاهلیّت.
ما در عصر غیبت، قسم سوّم نداریم.
یا مردم منتظران راستین ظهور ولی‌عصر (أرواحنا فداه) اند،
یا اگر منتظر نشدند، در جاهلیّت به سر می‌برند.


ماهنامه موعود شماره 84


***

گفتنی است:

آیت الله مطهری:
رأی صرفا انتخاب کردن است نه تسلیم اطاعت شدن،
بیعت این است که خود را تسلیم‏ امر او می‏کند.
(کتاب حماسه حسینی)


تفسیر نمونه:
انتخابات اعطای مقام است، و همانگونه که گفتیم شبیه توکیل می باشد،
در حالی که بیعت تعهد اطاعت است.
لذا در مورد بیعت،
بیعت کننده قادر به فسخ نمی باشد
در حالی که در مورد انتخابات در بسیاری از موارد انتخاب کنندگان حق فسخ دارند که دسته جمعی شخص انتخاب شونده را از مقامش عزل کنند. (دقت کنید)
بنابراین بیعت کننده حق فسخ ندارد، ولی بیعت پذیر چنانچه صلاح بداند می تواند بیعت خود را بردارد و فسخ کند، در این صورت بیعت کننده از التزام و عهد خود آزاد میگردد.
(تفسیر نمونه 22 / 71)


***



سخنراني آيت الله عبدالله جوادي آملي:

جهان به دست بشر گلستان نمی‌شود

وجود مبارک حضرت امام زمان(ع)، وارث همه انبیا و اولیا است.
هم وارث انبیاست، هم وارث اولیا و هم وارث سایر اعضای اهل بیت عصمت و طهارت(ع).
و چنین ذات مقدّسی؛ توان آن را دارد که دین جهان‌شمول جدّ بزرگوارش را پیاده کند.

اگر دیگران در صدد تجارت یا صنعت جهانی‌اند، یا سعی و کوشش‌شان این است که سایر کالاها را جهانی کنند،
قرآن کریم در طلیعة ظهور، اسلام را جهان‌شمول معرفی کرد؛
به عنوان:

ما هو إلّا ذكري للبشر1؛
اين [قرآن] جز تذكاري براي «بشر» نيست؛
يا: ليكون للعالمين2 نذيراً؛
تا [قرآن] براي جهانيان هشدار دهنده باشد؛
يا: كافّةً للنّاس3؛
[ما پيامبر را هشدار دهنده] براي تمام مردم [فرستاديم].

قرآن در طلیعة نزولش فرمود:
من پیام جهانی را به عرضه و اطلاع شما مي‌رسانم.
این پیام جهانی به دست مبارک مهدی موعودِ موجودِ منتظَر ـ علیه آلاف التحیّه والثناء ـ به ثمر می‌رسد.مطلب مهمي‌ که مربوط به مهدویت است،
اينكه:
ذات أقدس إله، این دین را به دو بخش تقسیم کرد؛
مسئولیت بخشی را به عهدة مردم گذاشت و مسئولیت بخش دیگر را به عنوان وعدة الهی به خود اختصاص داد.
آن بخشی که به مردم واگذار شد، تخلّف‌پذیر است.
برخی انجام می‌دهند، برخی انجام نمی‌دهند، چه اینکه می‌بینید.
و خدای سبحان بشر را آزاد آفرید تا در سعادت و شقاوت مختارانه عمل کند و در روز قیامت پاداش یا کیفر کار آزاد و مختار را دریافت کند.
آن بخشی که به عهدة مردم است در سورة مبارکة حدید به این صورت بازگو شد،
فرمود:
ما انبیا را فرستادیم و کتاب‌های آسمانی را نازل کردیم، تا مردم به قسط و عدل قیام کنند5.
چه در مسائل فردی و جمعی، چه در مسائل عادی و سیاسی؛ عادلانه رفتار کنند.
لکن برخی عمل مي‌کنند، برخی سر بر مي‌تابند و باز می‌زنند.
قرآن كريم مي‌فرمايد:

و قل الحقّ من ربّكم فمن شاء فلیؤمن و من شآء فلیکفر6؛
و بگو: حق از پروردگارتان [رسيده] است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند؛

يا: إنّا هدیناه السّبيل إمّا شاكراً و إمّا كفوراً؛7
ما راه را بدو (انسان) نموديم؛ يا سپاسگزار خواهد بود و يا ناسپاسگزار؛
يا:وهديناه النّجدين؛ 8
و هر دو راه [خير و شرّ] را بدو نموديم.

در این بخش ارتكاب تخلّف و گناه ممکن است.
لذا ممکن است دین پیاده نشود.

امّا آن بخشی که خداوند به عهدة خود گرفت، این را به صورت وعدة جهانی بیان کرد،
در چند جای قرآن فرمود:
خداست مبدأ آغاز همة معارف حقّ؛

أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره الکافرون9؛
اوست كسي كه فرستادة خود را با هدايت و آيين درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوش‌آيد.

يا:... و لو کره المشرکون10؛
... هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
و کفی بالله شهیداً؛11
و گواه بودن خدا كفايت مي‌كند.
و ...

در این بخش نفرمود:
من کتاب‌های آسمانی را نازل کردم تا شما کامل بشوید،
تا شما عادل بشوید، تا شما به مقاماتی برسید.
فرمود:
من کتاب‌های آسمانی را نازل کردم تا خودم، دین خودم را جهانی کنم!
من قرآن را نازل نکردم که به دست شما جهانی بشود!
چون شدنی نیست.
شما یا ضعف درونی دارید، یا مشکل بیرونی.
برخی گرفتار
« غلبت علینا شقوتنا؛ شقاوت ما بر ما چيره شد»12اند؛
عمداً، عالماً، عامداً بیراهه و کج راهه می‌روند.
بعضی‌ها توان آن را دارند که خود را کنترل کنند ولی طغیان طاغیان نمی‌گذارد!
آنها کسانی‌اند که می‌گویند:
ربّنا أخرجنا من هذه القریة الظّالم أهلها... 13؛
پروردگارا ما را از اين شهري كه مردمش ستم پيشه‌اند بيرون ببر، و از جانب خود براي ما سرپرستي قرار ده، و از نزد خويش ياوري براي ما تعيين فرما»

یا ضعف درونی است، یا مانع بیرونی.
نمي‌گذارد جهان به دست بشر گلستان بشود؛
این « لیقوم النّاس بالقسط»، کسوت عمل بپوشد.
امّا فرمود:
من برای اینکه هدف انبیا عمل بشود، خودم به عهده می‌گیرم؛
تا خود خدای سبحان دینش را بر همة آئین‌ها پیروز بگرداند.

فرق علم و فن از نظر دین

امام صادق علیه السلام:
توجه داشته باش چیزهایی که یاد گرفته ای علم نیست، اینها ابزارند، علم آن ...

در اخبار ائمه بر حدیث "عنوان بصری" خیلی تاکید شده است؛
این حدیث محتوای بسیار مهمی دارد و علت تاکید بسیار بر آن از جانب ائمه هدی هم همین بوده، چون بیان میکند که دین یک حقایقی دارد و یک راهی هم برای رسیدن به آن حقایق هست؛
"عنوان بصری" در 94 سالگی متنبه میشود که بیاید در حضور معدن علم و حقیقی تا دانش بیاموزد.
البته قبل از آن نزد کسانی بوده و جاهایی رفته بود.
حضرت هم امتحانش میکند که مشخص شود چقدر در این راه استقامت دارد.
به همین دلیل حضرت ابتدا او را نمی پذیرد، او منقلب میشود و متوسل به کسی میشود و باز هم خدمت حضرت می آید.
البته همه اینها برخوردهای تربیتی از سوی امام علیه السلام بوده.
آن شخص بعدها آمادگی پیدا میکند و مجددا خدمت حضرت می آید،
او را می پذیرد.
این پذیرش آنقدر برای آن شخص اهمیت داشته که میگوید:
"اگر هیچ چیز دیگر در این ارتباط نبود، جز همین پذیرش، برایم کافی بود."

***

بعد، از حضرت سوال میکند که علم چیست؟
حضرت آن نکته عالی را بیان میکنند:
توجه داشته باش چیزهایی که یاد گرفته ای علم نیست،
اینها ابزارند.
علم، آن نوری است که خداوند در دل تو بیندازد.

بعد، اضافه میکنند:
اگر میخواهی به آن علم برسی،
باید از مسیر عبودیت بروی؛
آنهم حقیقت عبودیت نه خود عبودیت.

***

رسول خدا (ص):
این سه تا علم اند و لاغیر

فـرمـود مـوسـى بـن جـعـفـر، عـليـهـمـاالسـلام ،
داخـل شـد رسـول خـدا، صـلى الله عـليه و آله ، به مسجد ناگاه جماعتى را مشاهده فرمود كه اطراف مـردى دور مـى زنند.
فرمود:
" چيست اين ؟"
گفته شد:
"علامه است.
" فرمود:
"چيست علامه ؟"
گفتند به او:
"داناترين مردم است به نسبهاى عرب و وقايع آن و روزگار جاهليت و اشعار عـربـى ."
فـرمـود پـيـغـمـبـر:
"ايـن عـلمـى اسـت كـه از جـهـل او ضـرر و زيـانـى نـرسـد و از عـلم او سـودى حـاصـل نـشود.
همانا علم منحصر است به سه چيز:
آيه محكمه ،
يا فريضه عادله ،
يا سنت قائمه .
(نشانه استوار يا واجب راست يا سنت پابرجا)
و غير از اينها زيادت است ."

***

اما خمینی ره:
آيه محكمه عبارت است از علوم عقليه و عقايد حقه و معارف الهيه . (فلسفه اسلامی)
و فريضه عادله عبارت است از علم اخلاق و تصفيه قلوب. (عرفان اسلامی)
و سنت قائمه عـبـارت اسـت از عـلم ظـاهـر و عـلوم آداب قـالبـيـه. (فقه)
بـايـد دانـسـت كـه هـر يـك از ايـن مـراتـب ثـلاثه انسانيه كه ذكر شد به طورى به هم مـرتـبـط اسـت كـه آثـار هـر يـك بـه ديـگـرى سـرايـت مـى كـنـد ...

کتاب چهل حدیث - امام خمینی ره


***

پرسش و پاسخ از علامه طباطبایی ره:

سوال:
آیا علوم ریاضی و طبیعی در عرف قرآن علم نیستند؟
جواب:
در عرف قرآن کریم خیر، عرف قرآن آنها را علم نمی نامد
...

سوال:
طریقه رسم دائره هندیه چیست؟
جواب:
زمین را سطح قرار داده و ....

کتاب در محضر علامه طباطبایی - ص 317 و 318


***

امام خمینی ره :

...علوم... اگر ما را از علوم آخرت منصرف نمودند، به واسطه این انصراف بالعرض مذموم شوند؛ و الا ضرر و نفعی ندارند؛
چنانچه رسول اکرم، صلی الله علیه و آله، فرمودند.

پس کلیه علوم تقسیم شوند به سه قسمت:
* یکی آنکه به حال انسان است به حسب احوال نشات دیگر که غایت خلقت وصول به آن است. و این قسمت همان است که جناب ختمی مرتبت "علم" دانسته ...
* و دیگر آنکه ضرر میرساند به حال انسان و او را از وظایف لازمه خود منصرف می کند. واین قسم از علوم مذمومه است که نباید انسان پیرامون آنها گردد؛ مثل علم ... کیمیا و امثال آن.
* و سوم آنکه ضرر و نفعی ندارد؛ ... مثل حساب و هندسه و هیئت و امثال آن...حتی الامکان اشتغال پیدا نکردن به آنها خوب است؛

...در بین علوم آنچه که به حال حیات ابدی و زندگانی جاویدان انسان نافع است، بهتر از همه است و مهمتر از جمیع آنهاست؛

کتاب چهل حدیث - شرح حدیث بیست و چهارم - صفحه 396 و 397

***

امام صادق علیه السلام میفرمایند:
لیس العلم بالتعلم انما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارک و تعالی ان یهدیه
علم به درس آموختن نیست.
علم نوری است که خدای تبارک و تعالی در قلب کسی که اراده میفرماید هدایتش نماید، قرار میدهد.

بحارالانوار - ج 1 - ص 225 و شهید ثانی - منیه المرید - ص 148 و 167

***

امام علی علیه السلام میفرمایند:
علم نه در آسمان است که بر شما فرود آید و نه در زمین است تا برای شما بالا آید،
بلکه در قلبهای شما آفریده شده است؛
به اخلاق روحانیان متخلق گردید تا برای شما آشکار شود.

علامه حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، نکته 788

***

پیامبر اکرم (ص):
العلم نور يقذفه الله فی قلب من يشاء


***

سوره جمعه آیه 2:
(هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ )
که او کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خواند وآنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب( قرآن ) و حکمت مى آموزد و مسلما پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.

***

انا معاشرالانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم
ما پیامبران در سطح فکر عمومی مردم با آنها سخن میگوییم.
پیامبر اکرم ص - اصول کافی - ج 1 - ص 23

***

ماکلم رسول الله ص العباد بکنه عقله قط
هرگز رسول خدا با کنه عقل خویش با بندگان سخن نگفت.
حضرت امام صادق ع - بحارلانوار - ج 1 - ص 85


***

اسرا - 17: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا
و به شما از دانش، جز اندکی داده نشده است.

***

انفال 29:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً ...
اى کسانى که ایمان آورده اید،
اگر از خدا پروا دارید،
براى شما [نیروى] تشخیص قرار مى دهد ...

***

مرحوم مجلسي نيز اين روايت در بحارالانوار ذکر کرده است.
اين حديث مشتمل بر بسياري از حقايق رباني و اسرار الهي است.
و اکنون قسمتهايي از متن حديث:

امام صادق (ع) در حديثي به يونس بن ظيبان فرمودند:

« صاحبان خرد با تفکر عمل مي کنند تا محبت خدا را به دست آورند. همانا وقتي که قلب، محبت را تحصيل نمايد و به آن نوراني گردد ، لطف سرازير مي شود. آن گاه او اهل فايده شده و بر اساس حکمت سخن خواهد گفت پس زيرک شده و با قدرت عمل مي نمايد و به طبقات هفتگانه آشنا مي شود.
هنگامي که به اين مرحله رسيد، بر اساس لطف و حکمت و بيان يک حرکت و دگرگوني در تفکرات او پديد مي آيد و خواست و محبت خويش را در راه خالقش صرف مي نمايد. به اين ترتيب به مقام برتر دست پيدا کرده و خدا را با چشم دل مشاهده خواهد نمود و حکمت را به غير روش حکما، علم را به غير راه علما و صدق را به غير شيوه صديقین به دست خواهد آورد ....
.... و کسانی که آن راه (طریق ریاضت و خشوع و عبادت) را می پیمایند، یا موفق می شوند یا ناکام می مانند و اکثر آنها ناموفق خواهند بود، چراکه حق خدا را رعایت ننموده و به اوامر وی (به طور کامل) عمل نکرده اند. این صفت کسی است که حق شناخت و محبت او را بجا نیاورده است. پس مبادا فریب نماز و روزه و سخنان و علوم آنها را بخوری! آنان درازگوشانی فراری هستند .... »


***

مولوی:
خرده‌کاریهای علم هندسه
یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش
ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخرست
که عماد بود گاو و اشترست
بهر استبقای حیوان چند روز
نام آن کردند این گیجان رموز
علم راه حق و علم منزلش
صاحب دل داند آن را با دلش
مثتوی معنوی

***


خلاصه کلام
:
کلا علم یعنی چیزی که با گذشتن از مرز این عالم باز بکار انسان بیاید و مختص این عالم نباشد،
در کل این علومی که ما به آنها لفظ "علم" اطلاق میکنیم در حقیقت فن هستند (طبق روایات) و آنهم فنونی برای زندگی در این عالم، که البته
ندانستن آنها مشکلی برای ما پیش نمی آورند (مانند انسانهای پیشین و پیامبران پیشین) و فقط شاید تسهیل کننده امور دنیوی باشند (و البته از دید برخی دلمشغولی و تفریح)،
که در غیر اینصورت باید نعوذالله به عدالت خداوند نسبت به انسانهای پیشین، در حال حاضر و بعدی ها شک کرد!
دقت کنیم که به فضا رفتن هدف نبوده! که لازم باشد همه آنرا درک کنند! و رفتن و نرفتن به آنهم در اصل قضیه خللی ایجاد نمیکند.
پس در اینصورت باید تعریف عالم و همچنین نخبه از منظر دین جور دیگر باشد و
همچنین اطلاق عوام به مردم هم جمع کثیری را شامل شود.


***

در حاشیه:


اينشتاين:
مبدأ پيدايش فرضيه‏ های بزرگ نوعی الهام و اشراق است
اينشتاين دانشمند بزرگ عصر ما نيز چنين عقيده‏ای در باره فرضيه‏های بزرگ داشته و مدعی بوده است كه مبدأ پيدايش فرضيه‏های بزرگ نوعی الهام و اشراق است.

دانشمند رياضيدان فرانسوی بنام " ژاك هادامارا ":
"وقتی ما بشرائط اكتشافات و اختراعات ميانديشيم محال است بتوانيم‏ اثر ادراكات ناگهانی درونی را ناديده بگيريم. هر دانشمند محققی كم و بيش اين احساس را كرده است كه زندگی و مطالب علمی او از يكرشته‏ فعاليتهای متناوب كه در عده‏ ای از آنها اراده و شعور وی مؤثر بوده و بقيه‏ حاصل يك سلسله الهامات درونی می‏باشد تشكيل شده است".

امام خمینی: عمرمان راتلف کردیم بااین کتب

امام خمینی (ره):
... در جواني كه نشاط و توان بود با مكايد شيطان و عامل آن كه نفس اماره است سرگرم به مفاهيم و اصطلاحات پرزرق و برقي شدم كه نه از آنها جمعيت حاصل شد نه حال،
و هيچ گاه درصدد به دست آوردن روح آنها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملك آنها به ملكوت برنيامدم ...
... چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و به جاي رفع حجب به جمع كتب پرداختم كه
گويي در كون و مكان خبري نيست جز يك مشت ورق پاره كه به اسم علوم انساني و معارف الهي و حقايق فلسفي،
طالب را كه به فطرت الله مفطور است
از مقصد بازداشته و در حجاب اكبر فرو برده ...
... اسفار اربعه (کتاب الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه - ملاصدرا) با طول و عرضش از سفر به سوي دوست بازم داشت
نه از فتوحات (کتاب الفتوحات المكيه - محي الدين بن عربي) فتحي حاصل
و نه از فصوص الحكم (كتاب فصوص الحكم - محي الدين ابن عربي) حكمتي دست داد ،
چه رسد به غير آنها كه خود داستان غم‌انگيز دارد ...


نامه اخلاقي به خانم فاطمه طباطبايي " پرهيز از استغراق در اصطلاحات "
(جلد 20 - صفحه 164) نامه
زمان: آذر 1365 / ربيع الاول 1407
مكان: تهران ، جماران
موضوع: لزوم توجه به حقايق و پرهيز از استغراق در اصطلاحات و اعتبارات
مخاطب: طباطبايي ، فاطمه (عروس ایشان)

حديثي ازامام صادق عليه‌السلا‌م درتعمير قبوراولياء

امام صادق عليه‌السلا‌م فرمود:
پدرم از پدرش و او از حسين بن علي و او از علي بن ابي طالب عليهم‌السلا‌م نقل كرد كه پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله فرمود:
اي علي! تو را در سرزمين عراق مي‌كشند و در آنجا به خاك سپرده مي‌شوي،
علي عليه‌السلا‌م مي‌گويد:
به پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله عرض كردم:
كساني كه قبرهاي ما را زيارت كنند و در آبادي آن بكوشند و پيوسته به آن‌جا رفت و آمد نمايند، چه پاداشي دارند؟
پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله فرمود:
اي ابالحسن! خدا مرقد تو و مرقد فرزندان تو را بخشي از سرزمين بهشت و قسمتي از خاك آن قرار داده است، و خدا دل‌هاي انسان‌هاي بزرگوار و برگزيده از بندگان خود را به شما علا‌قه‌مند ساخته است. آنان اذيت و آزار را در راه شما پذيرا مي‌شوند، قبور شما را آباد مي‌كنند و آن هم براي تقرب به خدا و اظهار دوستي به پيامبر صلي‌اللّه‌عليه‌وآله.

***

اصحاب كهف و ساختمان بر قبور آنان

آنگاه كه سرگذشت اصحاب كهف پس از سيصد و اندي سال بر مردم كشف شد، همه مردم آن منطقه دور غار آنان را فراگرفته و به دو گروه تقسيم شدند:
گروهي گفتند:
بر روي قبر، بناي يادبودي بسازيم و آرامگاه آنان را با اين بنا گرامي بداريم.
گروهي ديگر گفتند:
بر روي غاري كه اجساد آنان در آن نهفته است، مسجد بسازيم.
قرآن اين حقيقت را چنين بيان مي‌كند:
فقالواابنوا عليهم بنيانا ربهم اعلم بهم قال‌الذين غلبوا علي امرهم لنتخذن عليهم مسجدا، كهف /21

از اين آيه استفاده مي‌شود كه در آن زمان هم، بنا بر روي قبر امري رايج بود و هم مسجد سازي روي قبر،
چيزي كه هست نظريه نخست مربوط به غير مومنين و
نظريه دوم، مربوط به موحدان بوده است.

گواه بر اين‌كه پيشنهاد دوم از آن موحدان بوده است، تاريخ معروفي است كه درباره زندگاني اصحاب كهف در كتب تفسير و تاريخ موجود است و آن اين‌كه آنان وقتي از خواب بيدار شدند، فردي را روانه شهر كردند، و او وضع شهر را دگرگون ديد و گرايش‌هاي مردم به مسيح رامشاهده كرد و تعجب كرد كه چگونه اين شهر كه مركز مشركان بود، بلكه وجود موحدان در آن غير قانوني به‌شمار مي‌رفت به چنين حالت و وضعي درآمده است، گويا براي تبيين يك چنين دگرگوني در اوضاع ديني مي‌فرمايد: قال‌الذين غلبوا علي امرهم ...، يعني كساني كه بر گروه نخست پيروز شده بودند و مقصود اين است كه از نظر فكر و انديشه و ايدئولوژي پيروز شده بودند نه از نظر سياسي، و پيشنهاد مسجدسازي گواه بر اين است كه پيشنهاد دهندگان مردم متدين بودند و از اين نظر، بر گروه ديگر غلبه كرده بودند، نه اين‌كه اهل قدرت و سلطه بودند تا گفته شود: گفتار چنين گروه، شايسته پيروزي نيست.
بنابراين آيه از دو جهت مي‌تواند سند ما باشد: الف- از اين‌كه قرآن بنا بر مدفن اصحاب كهف را از زبان گروهي نقل مي‌كند، بدون اين‌كه آن را نقد كند، واين خود نشانه مشروع بودن آن است. زيرا در غير اين‌صورت، آن را نقد مي‌كرد. شما اگر به آيات قرآن نظري بيفكنيد آنجا كه گفتاري را از ديگران نقل مي‌كند، در صورت غير صحيح بودن به نقد آن مي‌پردازد مگر اين‌كه بي‌پايگي آن روشن باشد- مثلا‌فرعون به هنگام غرق شدن در امواج دريا اظهار ايمان كرد و گفت: آمنت انّه لا‌اله الا‌‌الذي آمنت به بنوا اسرائيل و انا من المسلمين، يونس / 90
من ايمان آوردم كه خدايي جز آن‌كه بني اسرائيل به او ايمان آورده‌اند،‌نيست و من از مسلمانان هستم. قرآن براي اين‌كه ديگران نپندارند كه ايمان در چنين لحظاي نافع و سودمند است، فورا نقد مي‌كند و مي‌فرمايد: الا‌ن وقد عصيت من قبل و كنت من‌المفسدين، يونس/91
(آيا اكنون <ايمان آورده‌اي> در حالي كه در گذشته عصيان كردي و از مفسدان بودي). ب- قرآن، اين ديدگاه (بناي بر قبور به صورت مسجدسازي) را از جمعيت پيروز بر مشركان نقل مي‌كند، و اين خود حاكي از آن است كه اين گروه چنين پيشنهادي را به عنوان حكم شريعت خود مطرح مي‌كردند و همگي مي‌دانيم كه شرايع سماوي از نظر اصول و قواعد كلي يكسانند و اختلا‌ف، در كيفيت‌ها و جزئيات است از اين جهت فقها مي‌گويند احكام ثابت در شرايع پيشين براي ما حجت است، مگر اين‌كه دليل محكمي بر منسوخ شدن آن داشته باشيم.

آيت الله سبحاني
هفته‌نامه افق حوزه

جوادی آملی: سید بودن از طریق مادر هم میشود

کتاب زن در آیینه جمال و جلال (آیة الله جوادی آملی):

طریق انتساب سیادت

در زمینه تساوی حقوق زن ومرد شبهه‏ای دیگر مطرح می‏شود که:
اگر بین زن ومرد تفاوتی نیست، واگر پدر ومادر یکسانند، چرا در مساله سیادت وانتساب به پیامبر گرامی اسلام‏علیه آلاف التحیة والثناء کسانی که از طریق مادر به پیامبر منتسب هستند، سید محسوب نمی‏گردند واحکام فقهی از قبیل خمس وامثال آن بر اینها مترتب نیست؟ با این که ائمه اطهار از طرف حضرت زهرا به پیامبر(ص) منسوبند؟ آیا این نشان ممتاز بودن قشر مردها در مقایسه با زنها نیست؟

جواب سؤال این است که هیچ امتیازی بین زن ومرد نیست چرا که اگر فقط پدر سید باشد، روشن است که بچه‏های او چه دختر باشد و چه پسر، سید محسوب می‏شوند واحکام فقهیشان به نحو سیادت مترتب است‏، یعنی می‏توانند از خمس استفاده کنند و زکات بر آنها حرام است مگر زکات سادات،
ولی اگر زن سیده بود فرزندان او چه پسر و چه دختر این حکم را ندارند.
و این صرفا یک حکم فقهی است که در خصوص زکات وخمس آمده است،
یعنی از یک مال نمی‏توانند استفاده کنند و از مالی دیگر می‏توانند استفاده کنند.
گرچه مرحوم سید مرتضی‏رضوان الله تعالی علیه فتوا داده است که اگر کسی از طرف مادر هم به بنی‏هاشم انتساب داشته باشد خمس به او تعلق می‏گیرد
و بعضی از فقهای دیگر نظیر صاحب حدائق هم این فتوا را پذیرفته‏اند اما معروف بین امامیه آن است که فقط در صورتی از خمس می‏تواند استفاده کند که انتسابش از طرف پدر باشد و فتوای معمول فقهای ما هم همین است.

البته در بسیاری از مسائل فقهی فرقی بین زن و مرد از نظر سیادت نیست از جمله، در باب محرمیت، هیچ فرقی نیست،
خواه انسان از طرف مادر سید باشد یا از طرف پدر، با انبیای اعظام وائمه اطهار ومانند آن که ارتباط نسبی از طرف مادر دارند مساله محرمیت‏یکسان است
ونیز در مساله حرمت نکاح‏که غیر از محرمیت است، چون هرجا محرمیت است‏حرمت نکاح هم به دنبال دارد اما هرجا حرمت نکاح باشد ممکن است محرمیت نباشد بازهم فرق نمی‏کند.

بنابراین در تمام این ابواب فقهی فرقی نیست و در خصوص باب خمس و زکات هم که تفاوت قائل شده‏اند، به دلیل شهرتی است که بین فقها وجود دارد،
واساس این شهرت روایت مرسله‏ای است که در آن روایت آمده است:
اگر کسی از طرف مادر سید بود می‏تواند زکات بگیرد ولی خمس به او تعلق نمی‏گیرد.
بعد در ذیل روایت مرسله به آیه کریمه «ادعوهم لابائهم‏» (1) استشهاد شده است.
گرچه این تعلیل تام نیست ولی صدر روایت مرسله حجت ومورد استناد قرار گرفته و مورد فتوا است.
و در هر صورت امتیاز به این نیست که انسان از مالی بتواند استفاده کند و از مالی نتواند، این یک حکم فقهی است در خصوص باب خمس و زکات، لذا در جواب سؤالهای مرحوم سید مرتضی، وقتی از این بزرگوار سؤال کردند فرمود:
که فرزندان دختری فرزند حقیقی انسان هستند نه مجازی و افکار جاهلی را اسلام محو کرده است.
و گفته است نگویید زنها فقط وعاء وظرفند ونگویید فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند اما فرزندان دختری فرزندان مردم بیگانه‏اند،
این شعر که در جاهلیت‏به عنوان یک شعر رسمی بود اسلام محو کرد وفرمود نگویید:
بنونا بنو ابناءنا وبناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
پسران ما پسران پسران ما هستند، و پسر دختران ما، فرزندان مردان بیگانه‏اند.
مرحوم سید مرتضی فرمودند این شعر باطل است و فرزندان ما فرزندان ما هستند خواه از طرف ابناء باشند وخواه از طرف بنات، لذا ایشان می‏فرماید:
فرزند دختری حقیقتا فرزند است.
حالا اگر در بعضی از موارد فقهی استثنا شده آن روی اصل دیگری است که آمده و کمتر عمومی است که تخصیص نخورده باشد و کمتر مطلقی است که تقیید نیافته باشد و در غیر موارد تخصیص حکم در عمومیتش باقی است.


پی‏نوشت‏ها:
1- احزاب، 5.
2- حجرات، 13.
3- نحل،97.


***

هارون روزى به امام كاظم(ع)گفت:
شما چگونه ادعا مى‏كنيد فرزند پيامبريد در حالى كه فرزندان‏على(ع)هستيد؛
زيرا هركس به جد پدرى خود منسوب مى‏شود، نه جدمادرى!؟
امام كاظم(ع)در پاسخ آيه‏اى را تلاوت فرمود كه خداوندضمن آن مى‏فرمايد:
« ... و از نژاد ابراهيم، داوود، سليمان،ايوب، زكريا، يحيى، عيسى و الياس را كه همگى از نيكان وشايستگانند. هدايت كرديم.»
(انعام 83 تا 87 وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى‏ وَ عِيسى‏)
آنگاه فرمود:
در اين آيه، عيسى ازفرزندان پيامبران پيشين شمرده شده است در صورتى كه او پدرنداشت وتنها از طريق مادرش مريم نسبتش به پيامبران مى‏رسيد.
پس‏به حكم اين آيه، فرزندان دخترى نيز فرزند شمرده مى‏شوند.
ما نيزبه واسطه مادرمان حضرت زهرا (س) فرزند پيامبريم.

سيره پيشوايان، ص 433
و کتاب الاحتجاج جلد 2

***

در مناظره مشابه ديگرى، امام کاظم در پاسخ به اين پرسش كه چرا شماخود را فرزندان رسول خدا(ص)مى‏ناميد؟
فرمود:
اى هارون! اگرپيامبر زنده شود و دختر تو را براى خود خواستگارى كند، آيادخترت را به پيامبر تزويج مى‏كنى؟
هارون گفت:
نه تنها تزويج‏مى‏كنم بلكه با اين وصلت‏به تمام عرب و عجم افتخار مى‏كنم.
امام فرمود:
ولى اين قضيه در مورد من صادق نيست.
نه‏پيامبر(ص)دختر مرا خواستگارى مى‏كند و نه من دخترم را به اوتزويج مى‏كنم؛
زيرا من از نسل اويم و اين ازدواج حرام است؛ ولى‏تو از نسل پيامبر نيستى.

سيره پيشوايان، ص 432


***

احتجاج امام باقر ع بر منكرين حسنين بر رسول الله (ص)‏:

أبى الجارود از حضرت أبى جعفر محمّد الباقر عليه سلام اللَّه الودود روايت كند كه آن حضرت فرمود كه:
يا أبا الجارود مردم در حقّ حسن و حسين پسران رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم چه ميگويند؟
گفتم:
يا ابن رسول اللَّه (ص) مردم در باب بنوّت ايشان منكرند، و ميگويند كه ايشان پسر رسول (ص) نيستند.
أبو جعفر (ع) گفت:
پس شما در آن باب چه حجّت بر آن جماعت استقامه نموديد؟
گفتم:
يا ابن رسول اللَّه (ص) ما حجّت بر آن جماعت بقول حضرت ربّ العزّت كه در حقّ عيسى بن مريم فرمود كه:
مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ
تا آخر قول خداى أكبر
كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ
نموديم و گفتيم با
تقضّى مدّت مديد ربّ العالمين تبارك و تعالى حضرت عيسى (ع) را از ذرّيّت ابراهيم (ع) گردانيد.
دوّم، حجّت بر آن طايفه وخيم العاقبه بقول خالق البريّه:
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ الآيه.
آن حضرت فرمود كه:
آن جماعت در آن حال چه گفتند؟
گفتم:
كه ايشان گفتند كه:
پسر دختر پسر پدر است نه پسر پدر مادر است و اگر أحيانا پسر دختر را پسر گويند هر آينه آن پسر صلبى نيست.
أبا الجارود فرمود كه:
حضرت أبو جعفر (ع) روى مبارك بمن آورد، و گفت:
من سند اين كلام از آيه كتاب ايزد علّام بشما بنمايم كه حضرت اللَّه- تعالى آن دو نفر بزرگوار را از صلب رسول اللَّه (ص) شمردند و پسران حضرت رسول ايزد منّان ناميدند و ردّ اين آيه وافى هدايت نميكند مگر كافر منكر.
من گفتم:
فداى تو شوم يا بن رسول اللَّه (ص) كجاست آن محلّ كه:
حضرت عزّ و جلّ حسن و حسين را پسران رسول ذو المنن ناميدند؟
آن حضرت فرمود كه:
يا أبا الجارود در جايى كه خداى تبارك و تعالى ميفرمايد كه:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ الى قوله وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ
بايد كه از آن جماعت سؤال نمائيد كه آيا حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را حلال است كه حليله حسن و حسين را نكاح كند.
اگر گويند نعم و اللَّه كه دروغ ميگويند.
و اگر گويند كه روا نيست پس و اللَّه ايشان پسران صلبى حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم‏اند و حليله ايشان بر آن حضرت عليه الصّلوة و السّلام حرام نشد مگر به علّت آنكه آن أعيان از صلب رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ايزد منّان‏اند.

کتاب احتجاج، ترجمه غفارى مازندرانى، ج‏3، ص 223 و 224


فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِين‏
(آل عمران 61)

***

حضرت فاطمه سلام الله علیها:
فرزندانم (سادات) را دوست بداريد،
نيكان و صالحين را براي خدا و
با بدانشان نيز به خاطر من خوشرفتاري كنيد،
احترام فرزندانم همانند احترام من است.

روایتی تکان دهنده از معصوم (ع)

روایتی هست که میگوید:
در قیامت موقعی که پیامبر (ص) میخواهند از پل صراط رد شوند، آتش جهنم به احترام ایشان خاموش میشود و عذاب از اهل جهنم برداشته میشود،
در این میان کسانی از اهل جهنم نفسی راحت میکشند! و از نگهبانان جهنم میپرسند، چه شد عذاب را از ما برداشتید؟
که پاسخ میشوند: محمد (ص) از پل صراط میگذرد،
که با این پاسخ آن جهنمیان فریاد بر می آورند:
ما این برداشتن عذاب را نمیخواهم!
اصلا اسمش (نام پیامبر خدا) را هم نیاورید!!

قرآن دلیل اینگونه رذالتها را در ا ین انسانها! کبر و خودپرستی میداند.
چون خداوند و ولی او در مقابل "زندگی اینها"! (شکم و شهوت یا به تعبیر روشنفکرانه آزادی! اینها) قرار دارد.
اینها در طول تاریخ بوده و خواهند بود...

پیامبر (ص):
روزی که من اسلام را معرفی کردم اسلام در غربت بود،
دوباره روزی خواهد رسید که اسلام در غربت خواهد بود ...

امام صادق:هیچکس نمیتواندعدالت چند زنی رارعایت کند

آیه اول:
نساء:
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَي‏ فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُم
مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَي‏ وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا
فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَانُکُمْ ذلِکَ أَدْنَي‏ أَلَّا تَعُولُوا ﴿ 3

و اگر در اجراى عدالت میان دختران یتیم بیمناکید، هر چه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گیرید.
پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید،
به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان] مالک شده اید [اکتفا کنید].
این [خوددارى] نزدیکتر است تا به ستم گرایید [و بیهوده عیال وار گردید].




آیه دوم:
نساء:
وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ
تَمِيلُوا کُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا
وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُوراً رَحِيماً ﴿ 129 ﴾

و شما هرگز نمى توانید میان زنان عدالت کنید
هر چند [بر عدالت] حریص باشید!
پس به یک طرف یکسره تمایل نورزید تا آن [زن دیگر] را سرگشته [بلا تکلیف] رها کنید.
و اگر سازش نمایید و پرهیزگارى کنید، یقینا خدا آمرزنده مهربان است.



حضرت صادق عليه السلام:
در آيه اول
كه مى‏فرمايد اگر ترسيديد از انجام ندادن عدالت يكى بگيريد منظور عدالت در خرج و نفقه است
و در آيه دوم كه مى‏فرمايد هرگز نمى‏توانيد عدالت روا داريد، گر چه خيلى مايل باشيد در مورد محبت است
زيرا
هيچ كس نمى‏تواند در محبت بين دو زن عدالت روا دارد.


فروع كافى ج 2 صفحه 275.


***


در حاشیه:
این قضیه مانند بعضی قضایا در فقه جزو مسائلی است فقط جنبه نظری دارند و شرایطش هیچ وقت بوجود نمی آید،
جبر و اختیار است، و الا انسان عاقل! طرفش نمیرود.


***
نکته 1:
کسی که خودش ادعا کند که من عادلم از عدالت ساقط است!

***

نکته 2:

نسخه پیچیدن برای رفتار انسانها به این نیاز دارد
که شما بر این موجود اشراف داشته باشید
و تنها کسی که میتواند برای این موجود نسخه بدون عیب و نقص بپیچد خداست
چرا که او خلقش کرده است و بر او اشراف دارد،
پس تنها خداست که میتواند عدالت واقعی را بین انسانها اجرا کند و
طبعا هر کسی را هم که خدا بر دیگران ولی و رهبر قرار میدهد،
ابزاری و اطلاعاتی که برای رهبری و ولایت بر این انسانها لازم است را هم به او خواهد داد و
برای اینکه این مدل ارائه شده کارکرد واقعی داشته باشد
باید بی عیب و نقص باشد و به این جهت عصمت و عدالت او امری بدیهی و لازم است.


سوره احزاب آیه 6:
النبی اولی بالمومنین من انفسهم.
پیامبر از خود مومنان به آنان سزاوارتر است.

یعنی از خودشان بخودشان ولایت بیشتری دارد.

سوره کهف آیه 110 و سوره فصلت آیه 6:
بگو:
من هم مثل شما بشرى هستم
و[لى] به من وحى مى شود


***

نکته 3:

بحث تاریخی:
در دوران قدیم در کشوری مثل عربستان
برای اینکه وحدت ملی و حکومت یکپارچه ای وجود نداشته
اعراب برای دفاع و حفاظت از خود
اقدام به تشکیل قبایل بر حسب قوم و خویشی و نسب میکردند
تا بدین صورت یک پیمان به ظاهر محکمی برای ایجاد جامعه ای کنند
که از این زندگی جمعی برای حفظ امنیت خود سود ببرند.
طبعا برای مستحکم کردن و بزرگ کردن این قبایل بنا به مصلحت
اقدام به ازدواج با کسانی در قبایل مقابل میکردند و
بدین ترتیب دایره امنیت خود را گسترش میدادند.
قطعا اشخاص در جامعه جایگاههای متفاوتی از هم دارند،
پس هر کس سعی میکرده خود را به نسبتهایی از جامعه که
جایگاه بالاتری دارد منتسب کند
و این خود در حقیقت ضمانت امنیت و مزایای بیشتری بود و
اطمینان خاطری به طرفین مقابل میداد،
که حتی بعد از اسلام هم اعراب تا الان از این عادت خود دست برنداشتند.


امام کاظم: یا او را رها کن یا ما را

پرهيز از مجالست با فاسدان

از حضرت امام كاظم(ع) نقل شده است كه به يكي از اصحاب خود فرمودند:
«مالي رايتك عندعبدالرحمن بن يعقوب» من تو را نزد عبدالرحمن بن يعقوب ديدم تو را چه به او؟
عرض كرد: آقا او دايي من است، به عنوان صله رحم پيش او رفته بودم! فرمود: او عقيده اش فاسد است.
«اماتركته و جلست معنا و اماتركتنا و جلست معه»
«يا او را رها كن و با ما بنشين، يا ما مارارها كن و با او بنشين»

عرض كرد آقا:
او عقيده اش براي خودش فاسد است، به من ارتباطي ندارد.

حضرت فرمود:
آيا احتمال نمي دهي كه عذاب خدا در همان لحظه، بر او نازل شود و دامن تو را هم بگيرد؟
ارتباط يك مسلمان با آدم فاسق وفاجري كه عقيده و اخلاقش فاسد است خطر دارد و به او سرايت مي كند.

کتاب صفير هدايت 7 (توبه)، آيت الله ضياء آبادي

چادر زنان در قرآن

پرسش و پاسخ از علامه طباطبایی ره:

سوال:
آیا از آیه شریفه ذیل وجوب حجاب استفاده میشود؟
خداوند متعال میفرماید:
احزاب 59:
يَا أَيُّهَا الْنَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَلبِيبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَي‏ أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
اى پیامبر، به زنان و دخترانت و
به زنان مومنان بگو:
پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند.
این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است، و خدا آمرزنده مهربان است.

(اى پیامبر، ...به زنان مومنان بگو ...)

پاسخ:
"جلابیب" جمع "جلباب" به معنای پارچه ای است نظیر چادر که تمام بدن زن را بپوشاند، و "يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَلبِيبِهِنَّ" یعنی خود را با چادر بپوشانند، تا مواضع زنیت آنها از قبیل سینه هایشان آشکار و پیدا نباشد، مبادا فاسقان چشم چران از آنها سوء استفاده نموده و به آنها تعرض نمایند.

(برای توضیح بیشتر در رابطه با شان نزول آیه شریفه به روایتی که حضرت استاد (ره) در المیزان جلد 16 صفحه 366 از تفسیر قمی نقل فرموده اند، رجوع شود.)


***

حجاب فقط به منظور تحریک شهوت نیست.

سوال:
آیا پوشش در اسلام موضوعیت دارد و یا مقدمه ای برای جلوگیری از تحریک شهوت و چشم چرانی و نگاه نامحرمان به مواضع و زینت و زیبایی آنان؟

جواب:
بله، ستر موضوعیت دارد (ظاهر ا در اسلام ستر منظور است) و لازم است بانوان مسلمان با حجاب و ستر بیرون آیند و
تنها به منظور حفظ زینت آنان از چشم چرانی و نگاه نامحرم و تحریک شهوت آنها نیست.
تحریک شهوت حکمت است نه علت حکم.

کتاب در محضر علامه طباطبایی - ص 414 و 415 و 416


***

در حاشیه:
قطعا حضرت فاطمه (س) الگویی همیشگی است ...

روایتی هست که دختری بوده که میگفته نمیخواهد ازدواج کند و میخواهد عابدانه زندگی کند،
خلاصه این بنده خدا رو به پیش امام (صادق ع) میبرند تا امام حرفی به ایشان بزند،
امام هم به ایشان میگوید (غریب به این مضمون) که اگر این کار تو درست می بود حضرت فاطمه (س) از تو به آن مقدم تر بود.

از علائم قبل از ظهور بالا رفتن زنان بر منبر است

همیشه فکر میکردم در این روایتی که میگوید:
"از علائم قبل از ظهور بالا رفتن زنان بر منبر است"
نکته منفی این حدیث کجاست؟
آیا منبر رفتن زنان نکته منفی است؟!
که خوب جواب قانع کننده نمیتواند باشد!
اما در این قضایای سیاسی متوجه میشویم که
کار جوامع به جایی میرسد که مردان جامعه آنقدر محافظه کار (از درد نان و ...) میشوند که
زنان بجای آنها اظهار نظر میکنند!
بماند!

امام حسین: امامان 12 نفرند بدین ترتیب

تاثير لقمه هاي حرام

قال الحسين(ع): كلكم عاص لامري، مستمع لقولي،
قد انخزلت عطياتكم من الحرام، و ملئت بطونكم من الحرام، فطبع علي قلوبكم.
امام حسين (ع) در روز عاشورا يكي از علل عصيان كوفيان عليه خود را تاثير لقمه هاي حرام دانسته و مي فرمايد:
«همه شما عليه من عصيان مي ورزيد، و سخنان مرا گوش نمي دهيد. (علت آن اين است كه ) عطاهاي شما از مال حرام فراهم آمده و شكم هايتان از حرام انباشته شده است و اين باعث مهر خوردن بر دلهايتان گشته است»1
1- بحار الانوار، ج 54، ص 8


فاصله بين ايمان و يقين

شخصي به محضر امام حسين(ع) رسيد و پس از سلام گفت: اي فرزند پيامبر (ص) سؤالي دارم.
امام فرمود: بپرس
او پرسيد: «بين ايمان و يقين چقدر فاصله است؟»
امام فرمود: «به اندازه چهار انگشت»
او پرسيد: چگونه؟
امام فرمود: ايمان، آن چيزي است كه شنيده باشيم، و يقين چيزي است كه آن را ببينيم، و بين گوش و چشم، چهار انگشت فاصله است.
او پرسيد: «عزت انسان در چيست؟»
امام فرمود: «در بي نيازي از مردم»
او پرسيد: «زشت ترين چيزها چيست؟»
امام فرمود: «فسق و گناه در پيرمرد، سختگيري و تندي در فرمانروا، دروغ از فرد سرشناس و بزرگ، بخل از ثروتمند، و حرص و آز از دانشمند».
او عرض كرد: «اي فرزند پيامبر (ص) راست فرمودي، اينك از تعداد امامان آگاهم ساز.
امام فرمود: «آنان همانند برگزيدگان بني اسرائيل، دوازده نفر مي باشند.»
او عرض كرد: نام آنها را بشمار
امام حسين(ع) با اندكي درنگ، سرش را بلند كرد و فرمود: اي برادر عرب، نام آنها را براي تو مي شمارم» «امام و خليفه بعد از رسول خدا(ص) 1- اميرمومنان علي بن ابيطالب 2- و برادرم حسن(ع) 3- و خودم و فرزندم مي باشيم كه آن 9 نفر عبارتند از: 4- پسرم علي 5- محمد بن علي 6- جعفر بن محمد 7- موسي بن جعفر 8- علي بن موسي 9- محمد بن علي 10- علي بن محمد 11- حسن بن علي و پس از او فرزندش مهدي(عج) كه نهمين فرزند من است و در آخر الزمان براي زنده كردن دين، قيام خواهد كرد»1
1- منتخب الاثر، ص 221، باب 8

امام: انکار چیزیکه عقلت نمیرسدکفراست

امام باقر (ع):
... والانکار هو الکفر
... و انکار همانا کفر است
(بصائرالدرجات ص 24، حدیث 16)
کتاب طریق عرفان ترجمه رساله الولایه - علامه طباطبایی

***

امام خمینی (ره) - کتاب تفسیر سوره حمد:
انکار چیز یکه عقلت نمیرسد کفر است / برای انکار هم مانند قبول کردن دلیل لازم است

...
بعضی از قلوب اصلا انکار میکنند؛
این قلبی که بعضی از اشخاص دارند، همه مسائل معارف را انکار میکند.
آنکه در منزل حیوان است، نمیتواند اصلش باورش بیاید که ماورای این مقام حیوانی یک چیز دیگر هست،
اصلا باورش نمی آید،
و ما باید باورمان بیاید این معنا.
این، اول مرتبه ای است که انسان به خودش یک حرکتی میخواهد بدهد،
اول این است که انکار نکند.
آدم هر چه را ندانست انکار نکند؛
ظاهرا شیخ الرئیس (ابن سینا) است که میگوید:
"آن کسی که بدون برهان یک چیزی را انکار کند، از فطرت انسان خارج است".

همانطور که اثبات یک چیزی محتاج برهان است،
اگر گفتیم: "نه" آنهم برهان میخواهد.
یک وقت میگویی: "نمیدانم"، یک وقت انکار میکنی.
قلوبی هست که اینها جحود دارند.
اصلا وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند،
همه چیز را انکار میکنند، از باب اینکه نمیتوانند ادراک کنند.
و از فطرت انسان هم خارج شده اند،
...
باید بگوید: "خوب، من نمیدانم"، "ممکن است باشد"
...
[بگو] این ممکن است و احتمال دارد باشد یا نباشد؛ اما انکار چرا؟
ما که دستمان به ماورای این عالم نمیرسد،
آنقدر هم که دستمان به این عالم رسیده یک چیز ناقصی است،
...
صد سال پیش از این، این عالم چقدر مجهول بود؟
...
حالا این مجهولات پیدا شده، وبعدها هم پیدا میشود،
ما که همین عالم طبیعت را نتوانسته ایم ادراک کنیم، و بشر نتوانسته ادراک کند،
چرا انکار کند آن چیزی که پیش اولیا هست.

این قلب، قلب انکاری یک قلبی است که دیگر از ورود حقایق و ورود انوار بکلی محروم است؛
از این جهت آن را که نمیداند میگوید: "نیست".
نمیگوید: "نمیدانم" میگوید: "نیست".
آنرا که اهل معرفت میگویند، میگوید: "اصلا اینها می بافند"...
خودش محروم است، از این جهت آنرا که آنها میگویند، میگوید: "می بافند".
....
این یک مرتبه کفراست،
البته نه کفر شرعی،
یک مرتبه کفر این است که انسان چیزی را که پیش او مجهول استانکار بکند.
همه مصیبتهای بشر هم از این است که واقعیات را [که] نمیتواند ادراک کند، جحود میکند؛
نمیتواند برسد به آنکه اولیای خدا رسیده اند، جحود میکند.
کفر جحودی بدترین اقسام کفر است.
باید قدم اول این باشد که چیزی را که واقع شده است،
و در کتاب و سنت هست،
اولیا هم میگویند،
عرفا باندازه ادراکشان میگویند،
فلاسفه هم باندازه ادراکشان میگویند،
انسان جحود نکند و ادراک [نکرده] نگوید خبری نیست.
و آن مردک که میگوید:
تا من خدا را زیر این چاقویی که دارم تشریح می کنم نیابم، اعتقاد [پیدا] نمیکنم،
یک چنین قلب جحودی است که خدا را هم میخواهد زیر کارد تشریح ببیند.
...
آدمی که منکر است که یک چیز دیگری هم غیر از این هست اصلا دنبالش نمیرود.
[اگر] بخواهد انسان راه بیفتد از این ظلمتکده، اول این است که احتمال بدهد که اینها صحیح است،
انکار نکند،
که پشت دیوار انکار تا آخر بماند.
بخواهد از خدا که یک راهی برایش باز بکند، راهها را او باید باز کند، ...
وقتی انکار نکرد و
از خدا هم خواست که یک راهی باز بشود، کم کم باز میشود،
خدا محرومش نمیکند.
...
و این انکار انسان را محروم میکند از خیلی از مسائل.
و این را من عرض میکنم به همه چیزهایی که اولیا یافتند، احتمال بدهید درست باشد.

ممکن است یک کسی در بین مردم باشد که صریحا هم نگوید ممکن است؛
اما این که انسان انکار کند،
بگوید:
"نه! مسائل این نیست، اصلا این حرفها چرت و پرت است"،
این آدم دیگر موفق نمیشود به اینکه راه بیافتد.
بخواهد موفق شود باید این جحود را بردارد از قلبش.

و من امیدوارم که ما این حجاب جحود را از قلبهایمان برداریم و از خدای تبارک و تعالی بخواهیم ما را آشنا کند با لسان قرآن،
زبان قرآن زبان خاصی است،
...

باید از علی پیروی کرد یا از فاطمه؟!

برخی افراد ساده لوح اعتقاد! دارند که چون علی علیه السلام قضیه را پذیرفت، ما هم باید همان راه را برویم و این در حالی است که خود آنحضرت نمیتوانست از خود دفاع کند بنابه دلایلی که در نهج البلاغه هست و این دیگران بودند که باید اینکار را میکردند و
حضرت فاطمه سلام الله علیها (یکی از چهارده معصوم به اعتقاد شیعه) با عمل خود و گذاشتن جان خود در این راه این امر را به دیگران تذکر میدهد.

حضرت علی در جایگاه دیگری است و فاطمه از جایگاه دیگری قضیه را مینگرد و هر دو عملکردشان درست است،
ولی یکی از جایگاه ولایت مسلمین و دیگری از جایگاه تحت ولایت.
گفتنی است ابوذر هم بخاطر حرفهایی که بر ضد بزرگان سقیفه زده بود تبعید شد به ربذه که در بدرقه وی حضرت علی علیه السلام خود حضور می یابد و حرفهایی برایش میزند.
باید فهمید که امام چرا آنکار را کرد و وظیفه ما کاری که امام کرد نبود، بلکه کاری بود که همسر ایشان کرد.
اگر همه پشت امام بودند امام هم جور دیگری برخورد میکرد، از زبان خودش در نهج البلاغه بشنوید:
من اول دستم را پس كشيدم تا آنكه ديدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دين محمد دعوت می‏كنند، ترسيدم كه اگر در اين لحظات حساس اسلام و مسلمين را ياری نكنم خرابی يا شكافی در اساس‏ اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روزه‏ خلافت بسی بيشتر است.

...
خود امام علي(ع) باقي ماند و همسرش فاطمه(س).
يکي از اين دو، مي‌بايست پيشقدم مي‌شد و از امامت دفاع مي‌کرد.
بسيار روشن بود که امام علي(ع) بايد بماند و اين تنها فاطمه(س) است که مي‌بايست آشکار به دفاع از امامت بپردازد،
حتي اگر جانش را سر اين راه بگذارد
...
آمده است که فاطمه(س) شش ماه پس از پيامبر زنده بود و در آن مدت علي هم در پناه فاطمه مي‌زيست و بيعت نکرد.
اما وقتي فاطمه (س) رحلت کرد، علي (ع) پشتيبانش را از دست داد و مردم از او رويگردان شدند
...
اصحابي مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار نخستين شيعيان امام علي (ع) بودند،
اما بايد توجه داشت که همه اينها تنها پس از حضرت فاطمه(س) قرار مي‌گيرند که او نقش اساسي در آغاز حرکت تشيع در بستر تاريخ داشت.

آیت الله مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه:

حضرت علی ع:
به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهی‏ دين نبود رفتار ما با آنان طور ديگر بود.
من اول دستم را پس كشيدم تا آنكه ديدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دين محمد دعوت می‏كنند، ترسيدم كه اگر در اين لحظات حساس اسلام و مسلمين را ياری نكنم خرابی يا شكافی در اساس‏ اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روزه‏ خلافت بسی بيشتر است.

حضرت زهرا س خطاب به حضرت علی (ع):
پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزيده ‏ای؟!
تو همانی كه شجاعان از بيم‏ تو خواب نداشتند اكنون در برابر مردمی ضعيف سستی نشان می‏دهی ، ايكاش‏ مرده بودم و چنين روزی را نمی‏ديدم.
علی خشمگين از ماجراها از طرف همسری كه بی‏نهايت او را عزيز می‏دارد اين چنين تهييج می‏شود،
اين چه قدرتی است كه علی را از جا نمی‏كند،
پس‏ از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام می‏كند كه : نه ، من فرقی‏ نكرده‏ام،
من همانم كه بودم،
مصلحت چيز ديگر است تا آنجا كه زهرا را قانع می‏كند و از زبان زهرا می‏شنود:
« حسبی الله و نعم الوكيل » .
ابن ابی الحديد در ذيل خطبه 215 اين داستان معروف را نقل می‏كند:
روزی فاطمه سلام الله عليها علی (ع) را دعوت به قيام می‏كرد،
در همين‏ حال فرياد موذن بلند شد كه اشهد ان محمد رسول الله علی (ع) به زهرا (س) فرمود آيا دوست داری اين فرياد خاموش شود؟
فرمود:
نه، فرمود سخن من‏ جز اين نيست.


میدانید که شیعه معصوم بودن حضرت زهرا (س) را قبول دارد.
پس این محاوره بین علی و فاطمه از چیست؟!
از آنجایی که این محاوره در تاریخ ثبت شده نشان آن است که در بین دیگران بوده،
و از آنجایی که ما به عصمت حضرت زهرا (س) ایمان داریم،
پس به در گفته اند که دیوار بشنود،
وگرنه حضرت زهرا (س) خود منظور علی (ع) را میدانسته اند.

آیت الله مطهری:
مقصود از سكوت، ترك قيام و دست نزدن به شمشير است،
و الا چنانكه‏ قبلا گفته‏ا يم،
علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت‏ مناسب خودداری نكرد.
علی از اين سكوت به تلخی ياد می‏كند و آنرا جانكاه و مرارتبار می‏خواند:
« و اغضيت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الكظم و علی امر من العلقم »
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم،
استخوان در گلويم‏گير كرده‏ بود و نوشيدم،
گلويم فشرده می‏شد و تلختر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم.

سكوت علی سكوتی حساب شده و منطقی بود.
(و ربطی به بیعت مردم نداشت)

بقول شهید مطهری:
بیعت یعنی من به امر شما گردن مینهم و برداشتن بیعت هم موکول به ولی است نه شخص،
اما در رای دادن من وکالت میدهم و وکالتم را هم میتوانم پس بگیرم،
این دو دو امر جداست.

آیت الله مطهری:
"رأی صرفا انتخاب کردن است نه تسلیم اطاعت شدن. بیعت این است که خود را تسلیم‏ امر او می‏کند. "

نهج البلاغه ، خطبه . 3 :
به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست‏ می‏دارد ، علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست ، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان‏ اسلام است نه به نفع آن .

و از نهج البلاغه است که:
بلکه من و شما دریافته ایم که این رویّه همان است که رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله قرار داده و حکمى قطعى است، و من در آنچه که خداوند از تقسیم بیت المال به آن فرمان داده،
و حکمش را امضاء نموده نیازمند به رأى شما نبودم. سوگند به حق که براى شما و غیر شما نزد من حقّى نیست تا از آن پوزش بخواهم. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق کند، و به ما و شما صبر عنایت فرماید.
...
در مسأله خلافت خود فکر کردم دیدم وجوب اطاعت از رسول (که مرا به مدارا امر کرده بود) برعهده من است، بیعت کردم و براساس پیمان خود با نبى اسلام عمل کردم.
...

امام در نامه به گوباچف:«ابن عربي» و«ملاصدرا»را معرفی میکند!؟

نقش وحي الهي را نبايد درفلسفه فراموش كرد.
اشتباه اصلي فلسفه غرب يكجانبه و بيش از حد عقلاني بودن آن است كه موجب بحران مابعدالطبيعه دراين فلسفه شده است.

***


انتشار ابعادي از نامه امام خميني(ره) به گورباچف در يك روزنامه روسی

روزنامه روسي «نزاويسمايا گازتا» درمقاله اي با عنوان امام خميني براي گورباچف چه چيزي نوشته بود، به تشريح ابعادي از اين نامه پرداخت.
به گزارش خبرگزاري فارس، روزنامه پرشمارگان «نزوايسمايا گازتا» كه يكي از معتبرترين جرايد فدراسيون روسيه محسوب مي شود، درشماره 31 خردادماه (21 ژوئن 2006) درمقاله اي تحت عنوان «امام خميني براي گورباچف چه چيزي نوشته بود» به تشريح ابعادي از نامه امام خميني به گورباچف پرداخت.
در اين مقاله كه با تيتر بزرگ قريب به يك صفحه از ضميمه اين روزنامه را به خود اختصاص داده بود، به قلم خانم «آنا كوستيكوا» ضمن ارائه گزارش برگزاري ميزگرد «امام خميني و فلسفه شرق» آمده است: هنگامي كه مرحله اصلاحات عميق اجتماعي در اتحاد شوروي سابق شروع شد، امام خميني نگران آن بود كه اين كشور با امتناع ازمكتب مادي گرايانه، ايدئولوژي خود را بر فلسفه غربي مبتني كند، او اعتقاد داشت كه ادامه حيات جامعه انساني فقط براساس فلسفه الهي امكان پذير است.
درادامه مقاله، نويسنده به دلايل معرفي «ابن عربي»، «سهروردي» و «ملاصدرا» سه فيلسوف مسلمان از سوي امام راحل به گورباچف مي پردازد و عنوان مي كند كه مطالعه بهتر فلسفه اسلامي مي تواند انديشه اروپايي را نيز غني سازد.
كوستيكوا در ادامه گزارش خود مي نويسد: نقش وحي الهي را نبايد درفلسفه فراموش كرد. اشتباه اصلي فلسفه غرب يكجانبه و بيش از حد عقلاني بودن آن است كه موجب بحران مابعدالطبيعه دراين فلسفه شده است.
گفتني است ميزگرد «امام خميني(ره) و فلسفه شرق» ازسوي رايزن فرهنگي ايران درمسكو و با مشاركت دانشكده فلسفه دانشگاه مسكو به مناسبت سالگرد ارتحال امام (ره) در 15 خردادماه سال جاري برگزارشد.

(کیهان چهارم تیر 1385 صفحه 14)

***

متن نامه امام به گورباچف:


بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي گورباچف صدر هيات رئيسه‌ي اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي!
با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي از آنجا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس مي‌شود كه جنابعالي در تحصيل حوادث سياسي جهان خصوصا در رابطه با مسايل شوروي در دور جديدي از بازنگري ، تحول و برخورد قرار گرفته‌ايد و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد ، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم هر چند ممكن است حيطه‌ي تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات حزبي و در كنار آن حل پاره‌يي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزاندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود ، قابل ستايش است و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مي كنيد اولين مساله‌يي كه مطمئنا باعث موفقيت شما خواهد شد، اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر خدا زدايي و دين زدايي از جامعه كه تحقيقا بزرگترين و بالا ترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است ، تجديد نظر نماييد و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست.
البته ممكن است از شيوه هاي ناصحيح و عملكردهاي غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه‌ي اقتصاد،باغ سبز دنياي غرب را بنمايد ولي حقيقت جاي ديگر است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره‌هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرده‌ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند . چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روش هاي اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسايل - البته به شكل ديگر- و نيز در مسايل ديگر گرفتار حادثه است.

جناب آقاي گورباچف!
بايد به حقيقت رو آورد ؛ مشكل اصلي كشور شما مسأله‌ي مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست . مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست ، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.

جناب آقاي گورباچف!
براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد، چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد.

حضرت آقاي گورباچف!
ممكن است شما اثباتا در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از اين پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد ، ولي خود مي دانيد كه ثبوتا اين گونه نيست .
رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و علي الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد . امروز ديگر چيزي با نام كمونيسم در جهان نداريم ولي از شما جدا مي‌خواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايه هاي پوسيده‌ي هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهره‌ي تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگردولت هاي همسو با شما كه دلشان براي وطنشان و مردمشان مي طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منافع زيرزميني و رو زميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم - كه صداي شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است - مصرف كنند.

آقاي گورباچف!
وقتي از گلدسته‌هاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد سال بانك الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) به گوش رسيد تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت ، لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بيني خود را حس دانسته و چيزي كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون مي‌دانند و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نمي دانند.
قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يكسره افسانه مي دانند . در حالي كه معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از حس و عقل مي باشد و چيزي كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم مي باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد مي تواند موجود باشد و همانطور كه موجود مادي به مجرد استناد دارد ، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است.
قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد مي‌كند و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست وگرنه ديده مي شد (لن نومن لك حتي نري الله جهرت) مي فرمايد:(لاندركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو الطيف الخبير). از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم كه از نظر شما اول بحث است.
اصولا ميل نداشتيم شما را در پيچ و تاب مسايل فلاسفه اسلامي بيندازيم. فقط به يكي دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي‌توانند ازآن بهره ببرند بسنده مي كنيم:
اين از بديهيات است كه ماده و جسم هرچه باشد از خود بي خبر است. يك مجسمه‌ي سنگي يا مجسمه‌ي مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است ، در صورتي كه به عيان مي بينيم كه انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است ؛ مي داند كجاست ، در محيطش چه مي گذرد ، در جهان چه غوغايي است.
پس در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمي ميرند و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را بطور مطلق مي خواهد و شما خوب مي دانيد كه انسان مي خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است دل نبسته است . اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتا مايل است آن علوم را هم بياموزد . پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد ؛ آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم . انسان مي خواهد به حق مطلق برسد تا فاني در خدا شود . اصولا اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه‌ي وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است.

اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق كنيد مي توانيد دستور دهيد كه صاحبان اين گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب،
در اين زمينه ها به نوشته هاي فارابي و بوعلي سينا (رحمت الله عليهما) در حكمت مشا مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هر گونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد معقول است نه محسوس.
و نيز به كتابهاي سهروردي (رحمت الله عليه) در حكمت اشراق مراجعه نموده و براي جنابعالي مشخص كنند كه جسم هر موجود مادي ديگر، به نور صرف كه منزه از حس مي باشد نيازمند است و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است.
و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدر المتألهين (رضوان الله تعالي عليه و حشرت الله مع النبيين و الصالحين) مراجعه نمايند تا معلوم گردد كه حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد.

ديگر شما را خسته نمي‌كنم و از كتب عرفا و بخصوص محي الدين بن عربي نام نمي برم كه
اگر خواستيد
از مباحث اين بزرگ مرد مطلع گرديد،
تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسايل قويا دست دارند،
راهي قم گردانيد تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد.

جناب آقاي گورباچف!
اكنون بعد از ذكر اين مسايل و مقدمات از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما ، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله‌ي راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مساله‌ي افغانستان و مسايلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مي‌دانيم.
با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اينگونه فكر نمي كنيد كه مذهب مخدر جامعه است. راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابر قدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است؟! آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟! آري مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غير اسلامي در اختيار ابر قدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جداست ، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب آمريكايي مي نامند.
در خاتمه صريحا اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي مي‌تواند خلا اعتقادي نظام شما را پر نمايد و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مي شمارد.

و السلام علي من اتبع الهدي
روح الله الموسوي الخميني

گفتنی است:
به تعابیری که امام برای هر کدام از حکمای نام برده شده در نامه آورده خوب دقت کنید!

ازعلامه میپرسند شما هم ضریح را می بوسید؟!

در سفر مشهد یکی از علامه طباطبایی می پرسد:
"آیا شما هم مثل عامه مردم بر ضریح بوسه می زنید؟"
علامه پاسخ داده بود:
"نه تنها ضریح، بلکه خاک و تخته در حرم و هرچه را که متعلق به امام رضا علیه السلام است، می بوسم."
فردی گفته بود:
"شلوغ است، نمیشود به حرم رفت!"
فرموده بودند:
"ما هم جزو این شلوغی!"

(مکتب اسلام، سال 21، شماره 10، ص 35 و 36)

شهید مطهری:
"علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاسلام افطار میکرد و بعد به خانه میرفت و این ویژگی او مرا شیفته خود کرده بود."

(مجله پیام انقلاب، شماره 123، 19 آبان 1363)

توسل / دفاع از حریم شیعه

توسل در لغت به معنای تقرب و وسیلـﻪای است که ما را به خدا و معنویات نزدیک مـﻰکند، توسل و آنچه به آن متوسل مـﻰشویم، وسیله است نه هدف.
مشاوره هم نوعی وسیله است، یعنی کلام معصومین علیهم السلام و ادعیـﻪی آنها را بدانیم و طبق آن عمل کنیم. اما ما وظایف دیگری هم داریم!

ﻳـَـٰۤأَﻳـُّهَا ٱلَّذِﻳـنَ ءَامَنُواْ ﭐتَّقُواْ ﭐللهَ وَﭐبْتَغُواْ إِلَـﻴـْهِ ﭐلْوَسـِﻴلَةَ وَ جَـٰهَدُواْ فِی سَبـِﻴلِهِﮮ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ای مؤمنان از خداوند پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید. [1]

در اولین جمله معلوم مـﻰشود که مخاطب این بحث مؤمنین هستند نه تمام مردم. برای داشتن تقوا، باید وسیلـﻪای پیدا کنیم، چون ضعیف هستیم، چون «واو» معیت و همراهی آمده یعنی تقوا و وسیله باید با هم باشند وگرنه جواب نخواهیم گرفت. هرگاه وسیله و تقوا با هم جور شد، آنگاه مـﻰتوان و باید جهاد کرد. جهاد اصغر بدون تجهیزات ممکن نیست (این «واو» هم حرف معیت است). اگر بدون وسیله برویم، نه مـﻰتوانیم تقوا داشته باشیم و نه مـﻰتوانیم جهاد اکبر کنیم.


اقسام توسل

۱. توسل به اعمال صالح:
اعمال صالح، اعمال فاسد را دفع مـﻰکند (احباط و تکفیر). انسان با کولـﻪباری از گناه مـﻰآید و با توبه اولاً گناهانش پاک مـﻰشود و ثانیاً به جای سیئات برایش حسنات مـﻰنویسند.

اشکال:
پس هرکس بیشتر گناه کند، برد کرده است.
پاسخ:
اولاً خدایی که با گنهکار اینگونه برخورد مـﻰکند، با فردی که گناه نکرده چه مـﻰکند!
ثانیاً، برطبق روایت، گناه به یک حسنه تبدیل مـﻰشود، اما خوبیها را ده برابر حساب مـﻰکنند.

۲. توسل به بندگان صالح:
از آنان درخواست مـﻰکنیم تا از طرف ما، نزد خدا، چیزهایی برای ما بخواهند.

قَالُواْ ﻳـَـٰۤأََبَانَا ٱسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إنَّا کُنَّا خَـٰطِئِـﻴـنَ
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیۤ ۖ إِنَّهُ, هُوَ ٱلْغَفُورُ ٱلرَّحِـﻴـمُ
گفتند پدر جان برای گناهان ما آمرزش بخواه که ما گناهکار بوده ایم.
گفت به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش خواهم خواست، که او آمرزگار مهربان است. [2]

حضرت یعقوب علی نبینا و آله و علیه السلام به فرزندانش مـﻰگوید، آنگاه که من استغفار کنم، خدا شما را خواهد بخشید. این آیه بکلی زیرآب استغفار ما را مـﻰزند و باید به سراغ صلحا برویم.

۳. توسل به اولیایی که نزد خدا آبرو دارند، به خودشان:
مانند قسم خوردن به حضرت علی، حضرت عباس، سید الشهداء و ... علیهم السلام.

اشکال:
قسم خوردن به غیر خدا شرک است.
پاسخ:
اولاً خود خدا در قرآن به چیزهایی قسم خورده که از نظر ما ارزش معنوی ندارند، (خدا به جلوه های خود قسم میخورد که در حقیقت از خود اویند.)
و ثانیاً ما از امام رضا علیه السلام مـﻰخواهیم تا از خدا بخواهد.

چند شاهد از کتب اهل سنت:
الف) احمد بن حنبل، ترمذی، ابن ماجه و بیهقی از عثمان بن حنیف روایت کنند که:
مردی نابینا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: «اگر خواستی دعا مـﻰکنم، و اگر بخواهی صبر مـﻰکنی که برای تو بهتر است.»
عرض کرد: دعا بفرمایید.
پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: «وضو بگیر، وضوی نیکو و دو رکعت نماز بگذار و سپس این دعا را بخوان:
اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمة (توسل نوع دوم) یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی اللهم شفعه فی
پروردگارا! من به وسیلـﻪی پیامبرت محمد پیامبر رحمت، به سوی تو مـﻰآیم و از تو درخواست مـﻰکنم. ای محمد! من برای درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا خواستـﻪام برآورده کردد. خداوندا! او را شفیع و وسیلـﻪی من قرار ده.»[3]

ب) در صحیح بخاری است که:
عمر بن خطاب هرگاه قحطی مـﻰشد عباس بن عبدالمطلب را شفیع و وسیله قرار مـﻰداد و مـﻰگفت:
اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا، و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا
پروردگارا! ما درگذشته با توسل به پیامبرمان به سوی تو مـﻰآمدیم و تو بارانمان مـﻰدادی و سیرابمان مـﻰکردی. و اکنون با توسل به عموی پیامبرمان به سوی تو مـﻰآییم. پس، بارانمان ده و سیرابمان کن.»
راوی گوید:
پس از آن باران مـﻰبارید و سیراب مـﻰشدند.[4]

ج) امام شافعی از بزرگان اهل سنت اینگونه به رسول خدا و آل ایشان توسل مـﻰجست:
آل نبی ذریعتی
هم الیه وسیلتی
آل رسول، پناهگاه من و وسیلـﻪام به سوی خدا هستند.

۴. توسل به منسوبات:
پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتندش چرا؟
گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته است

اشکال:
چرا ضریح را مـﻰبوسید؟
چرا بر مهر کربلا نماز مـﻰخوانید؟
تبرک گرفتن و بوسیدن اشیا شرک است. چرا سنگ اهل بیت - علیهم السلام - را زینت مـﻰدهید؟
وسیله فقط خداست، به اشیا توسل نکنید.

پاسخ:
الف)
ﭐذْهَبُواْ بَقْمـِﻴـصِی هَـٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَیٰ وَجْهِ أَبِی ﻳـَأْتِ بَصـِﻴـراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعـِﻴـنَ
[حال] این پیراهن مرا ببرید و آن را بر روی پدرم بیفکنید تا [به خواست خدا] بینا شود، و همـﻪی خانوادﻩهایتان را به نزد من بیاورید. [5]

ب)
فَلَمَّآ أَن جَآءَ ﭐلْبَشِـﻴـرُ ألْقَاهُ عَلَیٰ وَجْهِهِﮮ فـَﭑرْتـَدَّ بَصـِﻴـراً ۖ قَالَ أَلَم أَقُل لَّکُم إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ ﭐللهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
و چون [پیک] مژدﻩآور آمد، آن [پیراهن] را بر روی او [یعقوب] انداخت و بینا گشت. گفت آیا به شما نگفته بودم که من از [عنایت] خداوند چیزی مـﻰدانم که شما نمـﻰدانید. [6]

ج)
مردی از عبدالله بن عمر در مورد بوسیدن حجرالسود سؤال کرد. عبدالله پاسخ داد:
پیامبر را مـﻰدیدم که حجر را استلام مـﻰنمود و مـﻰبوسید.[7]

د)
هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وضو مـﻰگرفتند، کم مانده بود مسلمانان بر سر به دست آوردن بقیـﻪی آب وضو با هم بجنگند.[8]
خب اگر این کارها ایراد داشت، خود پیامبر جلوی مردم را مـﻰگرفت!

ه) ابن حجر نقل مـﻰکند که:
دیدم که کودکان را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مـﻰآوردند و پیامبر صلی الله علیه و آله برای تبرک آنها را لمس مـﻰکرد.[9]

و) ترمذی چنین روایت مـﻰکند:
ام ثابت، از همسران حضرت رسول صلی الله علیه و آله، دهانـﻪی مشکی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله از آن آب نوشید، برید و نزد خود نگه داشت.[10]
خود پیغمبر صلی الله علیه و آله چادر دخترش را بوسیدند و به عایشه فرمودند این مال بانوی خانمهای بهشتی است. و حتی گاه حضرت رسول در خانـﻪی در خانـﻪی حضرت زهرا سلام الله علیها را مـﻰبوسیدند.
از نظر عقلی، بوسیدن و استلام وسایل متعلق به معشوق یک نیاز فطری است.
ما نمـﻰخواهیم بگوییم این شیء، خداست، ما به ائمه علیهم علاقه داریم، چون ولی و نزدیک خدا هستند، آثار متعلق به ایشان را مـﻰبوسیم تا اثبات کنیم آنها و خدا را دوست داریم: ضریح بوسی یعنی عشق به خدا.
عبادت زمانی ارزش دارد که با عشق همراه باشد. مهمترین و قشنگترین نماز شب، نماز شبی است که بنده از خواب خود بزند و با چرت نماز بخواند! خدا به وی افتخار مـﻰکند و به ملائکه مـﻰگوید این بنده خوابش مـﻰآید، اما نماز شب مـﻰخواند.

افضل الاعمال اهمزها
یعنی کاری که با عشق و سختی انجام گیرد. صحیح بودن عبادت شرط قبولی آن است و عشق داشتن، شرط مقبولیت.
در برخی دینها و مذاهب با عشق بیگانـﻪاند و بزرگانشان به عشق شیعه یا غبطه مـﻰخورند یا مـﻰخواهند زیرآب این عشق را بزنند. از جمله وهابیت، دستنشاندﻩی استعمار، که با این عشق بسیار مخالف هستند، و مـﻰترسند.[11]

نمونـﻪهایی از نبود عشق به امام حسین علیه السلام
۱
چند روز به آغاز محرم سال 61، شیث خطاب به امام حسین علیه السلام عرض کرد من مـﻰدانم که حق با شماست و یزید فردی فاسد و فاسق است، اما من زن و بچه دارم و نمـﻰتوانم با شما بیایم!

۲
فردی دیگر خدمت اباعبدالله علیه السلام رسید و عرض کرد حق با شماست، هرچه امام از او خواستند که ایشان را همراهی کند، به تعریف از ظاهر امام پرداخت!

۳
فرزدقِ شاعر که در رکاب امام علی و امام حسن علیهما السلام بود و بعدها از امام سجاد نیز صله دریافت کرد، به حضور امام حسین علیه السلام رسید و عرض کرد من عازم مکه هستم، دلهای کوفیان با شماست و شمشیرهایشان بر شما. در این سفر خون مـﻰبینم. و در پاسخ دعوت امام به همراهی، گفت من به مکه مـﻰروم و دعا کنید که خدا قبول کند!

گفت آرام بخسبید فرج در پیش است
کربلا را بگذارید که حج در پیش است

۴
فردی دیگر به امام حسین علیه السلام عرض کرد آمدﻩام فقط برای یاری شما. اسبی دارم که در عرب نمونه ندارد و شمشیری تیز و بران که سوار و اسب را از وسط دو نیم مـﻰکند. حضرت فرمودند ما به اسب و شمشیر تو نیاز نداریم، ما دلت را مـﻰخواهیم، اسب و شمشیری مـﻰارزد که دل همراهش باشد.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام به این چهار نفر فرمودند آنقدر بروید و دور شوید تا صدای غربت ما را نشنوید، که اگر بشنوید و نیایید با کفر مردﻩاید.
هرجا در تاریخ اسلام، شکستی ثبت شده، ناشی از کمبود عشق بوده، نه کمبود معرفت. طلحه و زبیر، جانبازان رکاب رسول الله صلی الله علیه و آله بودند، ولی پای دین نماندند، چون علی علیه السلام را دوست نداشتند.
لذا وظیفـﻪای که استعمار بر دوش وهابیت گذاشت از بین بردن مظاهر عشق بود: قبرستان بقیع، خانـﻪی علی علیه السلام، کوچـﻪهای بنی هاشم.

در یکی از اسناد سری پنتاگون اینگونه نوشته شده بود:
مظاهر محرم و رمضان و جمکران و زیارتهایی که برای امام 1400 سال قبل و امام غائبشان دارند اینچنین جلوه دارد، اگر این امام حاضر بیاید چه مـﻰشود!؟

[1] مائده: ۳۵.
[2] یوسف: ۹۷ و ۹۸.
[3] مسند احمد، جلد ۴، ص ۱۳۸.
[4] صحیح بخاری، کتاب «الاستسقاء»، باب «سؤال الناس الإمام الاستسقاء اذا قحطوا».
[5] یوسف: ۹۳.
[6] یوسف: ۹۶.
[7] صحیح بخاری، جلد ۲۶، کتاب «حج».
[8] صحیح بخاری، جلد ۳، ص ۱۹۵.
[9] الاصابة، ص ۷.
[10] الاصابة، فصل ۱، ص ۲۹.
[11] جهت آشنایی با این فرقه، به کتاب وهابیان چه مـﻰگویند، به قلم حجة الاسلام علی دوانی مراجعه کنید.

مرگ بر اسراییل دستور اکید دینی است

در دین از فحش دادن نهی شده است،
اما لعن و نفرین بحث دیگری است،
چون طرف در لعن و نفرین امر را به خداوند محول میکند و
وضعیت خود را در قبال حق و ناحق مشخص میکند.

سوره تبت (مسد) آیه 1:
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ
بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد!)

در روایات شیعه دستور هست که بعد از نماز دشمنان خدا را لعن و نفرین کنید،
دین شیعه از ما میخواهد به قاعده تولی و تبری که جزیی از دین ماست عمل کنیم و بی تفاوت نباشیم.

امام زمان به دیدن عارفی میاید و میگوید که فلانی چرا زیارت عاشورا نمیخوانی! و چند بار تاکید میکند زیارت عاشورا بخوان!
این قضیه، سوالی را مطرح میکند که امام میخواسته چه چیزی به آن عارف بگوید؟
ما این همه زیارت داشتیم، چرا امام زیارت عاشورا را تاکید می کند؟

دو مورد را باید مورد توجه داشت:
نکته اول: زیارت عاشورا سند سیاسی است و خواندن آن عمل به قاعده تولی و تبری است.
نکته دوم: بقول امام صادق علیه السلام: کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا
تمام روزها عاشوراست، تمام زمینها کربلاست
عالم محل حق و باطل است، شما در این وادی کدام طرفید؟
پس یک شیعه نمیتواند به مسائل سیاسی اهمیتی ندهد، چون در زیارات ائمه این مسائل آمده و خواسته اند به ما تذکر دهند که نمیتوانید بی تفاوت باشید.
و باید به زبان هم اقرار کنید کدام طرف هستید.
و این قضیه مهمی است.
قضیه عاشورا میتواند در همه دورانها تکرار شود،
و باید هوشیار بود،
و جلوی این پیشامد با ابراز علاقه به حق و دوری از ناحق ابراز کرد تا
ناحق بخود جرات به فعلیت رسیدن ندهد،
و امان از زمانی که محافظه کار باشیم،
که آن موقع عاشورا اتفاق افتاده است!
این را زیاد شنیده ایم که
قلب هایشان با حسین بود ولی شمشیرهایشان بر علیه او!

اگر در جامعه ای همه دینداران اظهار صریح به دینداری خود کنند و پایبند بودن خود را اعلام کنند به وضوح خیلی از جرائم اخلاقی جرات بروز و ظهور پیدا نمیکنند.
و اگر بروز و ظهور داشتند نشان از محافظه کاری ماست.
بطور مثال در دوره ای خواسته شد شیعیان انگشتر عقیق بدست کنند که در حقیقت اظهار دوستی با اهل بیت (ع) را علنی کنند، (تولی) و این کار سیاسی بود،
البته دوره هایی هم به ضرورت تقیه، این امور کمرنگ شد.

امام علی علیه السلام:
کسی که انزجار از زشتی را با قلب و دست و زبانش بیان نکند، پس او مرده ایست بین زنده ها.

قاعده "تبری" همسطح "نماز" و جزء فروع دین ما شیعیان قرار داده شده، پس اگر از نماز سوال کنند از آن هم سوال میکنند.

ما شیعیان!
از به زمین ماندن دستورات شریعت ضربه ها خورده و میخوریم و خواهیم خورد!
تا زمانی که انشاء الله صاحب شریعت برگردد.
شیعه یعنی صراحت و قاطعیت.
در این قرن هم کسی مثل امام خمینی رحمت الله علیه نشان داد که شیعه باید چگونه باشد.

فرق امام با سایرین محافظه کار نبودن وی بود، امام کاملا صریح بود.
او جغرافیای سیاسی جهان را بهم ریخت.
او واژه هایی که در جهان سیاست جزو مسلمات! شده بود به چالش کشید و مشروعیتش را زیر سوال برد،
و واژه های دیگری را جایگزین کرد.
...
و فرق است بین محب شیعه! و محب اهل بیت! و شیعه اهل بیت!