باید از علی پیروی کرد یا از فاطمه؟!

برخی افراد ساده لوح اعتقاد! دارند که چون علی علیه السلام قضیه را پذیرفت، ما هم باید همان راه را برویم و این در حالی است که خود آنحضرت نمیتوانست از خود دفاع کند بنابه دلایلی که در نهج البلاغه هست و این دیگران بودند که باید اینکار را میکردند و
حضرت فاطمه سلام الله علیها (یکی از چهارده معصوم به اعتقاد شیعه) با عمل خود و گذاشتن جان خود در این راه این امر را به دیگران تذکر میدهد.

حضرت علی در جایگاه دیگری است و فاطمه از جایگاه دیگری قضیه را مینگرد و هر دو عملکردشان درست است،
ولی یکی از جایگاه ولایت مسلمین و دیگری از جایگاه تحت ولایت.
گفتنی است ابوذر هم بخاطر حرفهایی که بر ضد بزرگان سقیفه زده بود تبعید شد به ربذه که در بدرقه وی حضرت علی علیه السلام خود حضور می یابد و حرفهایی برایش میزند.
باید فهمید که امام چرا آنکار را کرد و وظیفه ما کاری که امام کرد نبود، بلکه کاری بود که همسر ایشان کرد.
اگر همه پشت امام بودند امام هم جور دیگری برخورد میکرد، از زبان خودش در نهج البلاغه بشنوید:
من اول دستم را پس كشيدم تا آنكه ديدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دين محمد دعوت می‏كنند، ترسيدم كه اگر در اين لحظات حساس اسلام و مسلمين را ياری نكنم خرابی يا شكافی در اساس‏ اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روزه‏ خلافت بسی بيشتر است.

...
خود امام علي(ع) باقي ماند و همسرش فاطمه(س).
يکي از اين دو، مي‌بايست پيشقدم مي‌شد و از امامت دفاع مي‌کرد.
بسيار روشن بود که امام علي(ع) بايد بماند و اين تنها فاطمه(س) است که مي‌بايست آشکار به دفاع از امامت بپردازد،
حتي اگر جانش را سر اين راه بگذارد
...
آمده است که فاطمه(س) شش ماه پس از پيامبر زنده بود و در آن مدت علي هم در پناه فاطمه مي‌زيست و بيعت نکرد.
اما وقتي فاطمه (س) رحلت کرد، علي (ع) پشتيبانش را از دست داد و مردم از او رويگردان شدند
...
اصحابي مانند سلمان، ابوذر، مقداد و عمار نخستين شيعيان امام علي (ع) بودند،
اما بايد توجه داشت که همه اينها تنها پس از حضرت فاطمه(س) قرار مي‌گيرند که او نقش اساسي در آغاز حرکت تشيع در بستر تاريخ داشت.

آیت الله مطهری در کتاب سیری در نهج البلاغه:

حضرت علی ع:
به خدا سوگند اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت كفر و تباهی‏ دين نبود رفتار ما با آنان طور ديگر بود.
من اول دستم را پس كشيدم تا آنكه ديدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند (مرتد شدند اهل رده) و مردم را به محو دين محمد دعوت می‏كنند، ترسيدم كه اگر در اين لحظات حساس اسلام و مسلمين را ياری نكنم خرابی يا شكافی در اساس‏ اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن بر من از مصيبت از دست رفتن چند روزه‏ خلافت بسی بيشتر است.

حضرت زهرا س خطاب به حضرت علی (ع):
پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزيده ‏ای؟!
تو همانی كه شجاعان از بيم‏ تو خواب نداشتند اكنون در برابر مردمی ضعيف سستی نشان می‏دهی ، ايكاش‏ مرده بودم و چنين روزی را نمی‏ديدم.
علی خشمگين از ماجراها از طرف همسری كه بی‏نهايت او را عزيز می‏دارد اين چنين تهييج می‏شود،
اين چه قدرتی است كه علی را از جا نمی‏كند،
پس‏ از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام می‏كند كه : نه ، من فرقی‏ نكرده‏ام،
من همانم كه بودم،
مصلحت چيز ديگر است تا آنجا كه زهرا را قانع می‏كند و از زبان زهرا می‏شنود:
« حسبی الله و نعم الوكيل » .
ابن ابی الحديد در ذيل خطبه 215 اين داستان معروف را نقل می‏كند:
روزی فاطمه سلام الله عليها علی (ع) را دعوت به قيام می‏كرد،
در همين‏ حال فرياد موذن بلند شد كه اشهد ان محمد رسول الله علی (ع) به زهرا (س) فرمود آيا دوست داری اين فرياد خاموش شود؟
فرمود:
نه، فرمود سخن من‏ جز اين نيست.


میدانید که شیعه معصوم بودن حضرت زهرا (س) را قبول دارد.
پس این محاوره بین علی و فاطمه از چیست؟!
از آنجایی که این محاوره در تاریخ ثبت شده نشان آن است که در بین دیگران بوده،
و از آنجایی که ما به عصمت حضرت زهرا (س) ایمان داریم،
پس به در گفته اند که دیوار بشنود،
وگرنه حضرت زهرا (س) خود منظور علی (ع) را میدانسته اند.

آیت الله مطهری:
مقصود از سكوت، ترك قيام و دست نزدن به شمشير است،
و الا چنانكه‏ قبلا گفته‏ا يم،
علی از طرح دعوی خود و مطالبه آن و از تظلم در هر فرصت‏ مناسب خودداری نكرد.
علی از اين سكوت به تلخی ياد می‏كند و آنرا جانكاه و مرارتبار می‏خواند:
« و اغضيت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الكظم و علی امر من العلقم »
خار در چشمم بود و چشمها را بر هم نهادم،
استخوان در گلويم‏گير كرده‏ بود و نوشيدم،
گلويم فشرده می‏شد و تلختر از حنظل در كامم ريخته بود و صبر كردم.

سكوت علی سكوتی حساب شده و منطقی بود.
(و ربطی به بیعت مردم نداشت)

بقول شهید مطهری:
بیعت یعنی من به امر شما گردن مینهم و برداشتن بیعت هم موکول به ولی است نه شخص،
اما در رای دادن من وکالت میدهم و وکالتم را هم میتوانم پس بگیرم،
این دو دو امر جداست.

آیت الله مطهری:
"رأی صرفا انتخاب کردن است نه تسلیم اطاعت شدن. بیعت این است که خود را تسلیم‏ امر او می‏کند. "

نهج البلاغه ، خطبه . 3 :
به خدا سوگند که پسر ابوطالب مرگ را بیش از طفل پستان مادر را دوست‏ می‏دارد ، علی با این بیان به ابوسفیان و دیگران فهماند که سکوت من از ترس مرگ نیست ، از آن است که قیام و شهادت در این شرایط بر زیان‏ اسلام است نه به نفع آن .

و از نهج البلاغه است که:
بلکه من و شما دریافته ایم که این رویّه همان است که رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله قرار داده و حکمى قطعى است، و من در آنچه که خداوند از تقسیم بیت المال به آن فرمان داده،
و حکمش را امضاء نموده نیازمند به رأى شما نبودم. سوگند به حق که براى شما و غیر شما نزد من حقّى نیست تا از آن پوزش بخواهم. خداوند دلهاى ما و شما را متوجه حق کند، و به ما و شما صبر عنایت فرماید.
...
در مسأله خلافت خود فکر کردم دیدم وجوب اطاعت از رسول (که مرا به مدارا امر کرده بود) برعهده من است، بیعت کردم و براساس پیمان خود با نبى اسلام عمل کردم.
...

هیچ نظری موجود نیست: