چرا برای غسل تمام بدن را میشوییم؟

امام رضا علیه السلام
در وسایل الشیعه جلد اول صفحه 466:
جنابت از تمام بدن بیرون میاید و لذا باید تمام بدن را شست.

بازهم قرآن پيشگام ‌تر از تكنولوژی

آيات قرآن شيوه و زمان تشخيص هويت جنين در شكم مادر را قبل از دستگاه‌های پزشكی پيشرفته تبيين كرده است.

به نقل از پايگاه اطلاع‌رسانی شبكه معلومات العربيه با پيشرفت علم ژنتيك و تكنولوژی پزشكان توانستند دريابند كه هويت واقعی جنين در شكم مادر از لحاظ دختر يا پسر بودن و يا سالم و غيرسالم بودن در كدام هفته‌های بارداری قابل تشخيص است.
اين در حالی است كه 14 قرن پيش آيات شريفه قرآن‌كريم مبنی بر «ثم جعلنا نطفة فی قرار مكين» كه به وسيله پيامبر گرامی اسلامی امر فوق را به‌طور كامل تشريح كرده است.

پيامبر گرامی اسلام طبق آيه شريفه مذكور فرموده است:
پس از استقرار 42 روزه جنين در شكم مادر، خداوند فرشته‌ای را به سوی او می‌فرستد تا هويت وی را مشخص كند و سپس از خدای متعال رزق او را می‌پرسد و آنچه را كه خدای متعال می‌فرمايد آن فرشته بر لوح سرنوشت جنين بی هيچ كم و كاستی می‌نويسد.
جالب اين كه پزشكان و متخصصان ژنتيك در سالهای اخير دريافته‌اند كه تشخيص جنين در صورتی ميسر است كه حداقل 42 روز از عمر جنين در شكم مادر گذشته باشد چرا كه پزشكان دريافته‌اند كه اوج رشد نطفه در 42 روز‌گی است و اين زمان طبق گفته رسول اكرم با استناد با آيات شريفه قرآن‌كريم زمانی است كه فرشته مقرب خداوند وارد شكم مادر می‌شود. البته نقطه قابل ذكر اين كه خداوند به هنگام شكل‌گيری نطفه فرشته‌ای را مامور حفظ و نگهداری جنين در شكم مادر می‌كند ولی تنها زمانی كه فرشته مستقيما با جنين ارتباط پيدا می‌كند زمانی است كه فرشته هويت جنين را مشخص می‌كند و اين دقيقا زمانی است پزشكان نيز با دستگاه‌های ويژه‌ای متوجه اين امر شده‌اند.
از سوی ديگر طبق احاديث نبوی و آيات شريفه قرآن، روح پس از 4 ماهگی در جنين دميده می‌شود و دميدن روح در جنين پس از مشخص‌شدن خلقت وی انجام می‌شود در حالی كه قبل از اين كودك در مرحله نباتی به سر می‌برد چرا كه همچون نباتات هيچ حركتی از خود بروز نمی‌دهد.
حديث منقول در اين زمينه مبنی بر اين است كه جنين در خلال 32 تا 50 روز استقرار در شكم مادر بصورت استخوان‌هايی بيش نيست كه سپس طبق آيه (ثم كسونا العظام لحما) تا 70 روز پس از استقرار به استخوان‌ها، گوشت و پوست اضافه می‌شود.
سپس طبق آيات مذكور جنين تا عمر 100 روزه همچون نباتات فقط در حال رشد و تغذيه است و تا 120 روز همچون حيوانات و پس از 120 روز كه همان 4 ماهگی است روح خداوند در آن دميده می‌شود و ويژگی‌های انسانی به او داده می‌شود.

در همين مرحله است كه حركت وی در شكم مادر حس می‌شود و اين دقيقا همان چيزی است كه متخصصان ژنتيك با كمك دستگاه‌های ويژه سونوگرافی پس از 42 روز قادر به تشخيص هويت جنين و پس از 4 ماهگی نوع حركت و شروع حركت جنين را درمی‌يابند و جالب اين كه همه اين مراحل مذكور در آيات قرآن و احاديث نبوی طبق نظر متخصصان و علم ژنتيك صورت می‌گيرد.

تحریم گوشت خوک در اسلام فقط بخاطر انگل نیست

الف - خوک سمبل بی غیرتی است و حیوانی است کثیف که در امور جنسی فوق العاده لاابالی و بی تفاوت است و علاوه بر تاثیر غذا در روحیات که از نظر علم هم ثابت است، تاثیر این غذا در خصوص لاابالیگری در مسائل جنسی مشهود است.

در شریعت حضرت موسی علیه السلام هم حرمت گوشت خوک اعلام شده است، و در اناجیل، گناهکاران به خوک تشبیه شده اند، و در داستانها، مظهر شیطان، خوک معرفی شده است.
(از نقطه نظر اروپایی جماعت باید جالب باشه!)
خوراک خوک نوعا از کثافات و گاهی از فضولات خودش است.

***

ب - علاوه بر این مسائل گوشت این حیوان پلید دارای دو نوع انگل خطرناک بنام کرم "تریشین" و یکنوع "کرم کدو" است.

تنها کرم تریشین کافی است که در یکماه 15 هزار تخم ریزی کند و در انسان سبب پیدایش بیماریها و امراض گوناگونی مانند:
کم خونی، سرگیجه، تبهای مخصوص اسهال، دردهای رماتیسمی، کشش اعصاب، خارش داخل بدن، تراکم پیه ها، کوفتگی و خستگی، سختی عمل جویدن و بلعیدن غذا و تنفس و غیره گردد.
در یک کیلو گوشت خوک ممکن است 400/000/000 نوزاد کرم تریشین باشد.

***

برخی از دستورات اسلام به مرور زمان جلوه تازه ای پیدا میکنند ... بعضی میگویند با وسائل امروزی می توان این انگلها را کشت و گوشت خوک را از آنها پاک نمود، بفرض که با حرارت زیاد انگلهای مزبور بکلی از میان بروند باز زیان گوشت خوک طبق اصل اول قابل انکار نیست.
گوشت هر حیوانی حاوی صفات آن حیوان است و از طریق غده ها و تراوش آنها (هورمونها) در اخلاق کسانی که از آن تغذیه میکنند اثر میگذارد ...

تفسیر نمونه 586/1

امام حسین (ع): پنج کارراانجام بده وآنگاه گناه کن!

جوانی خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید و گفت ٬ من مردی گنه کارم و نمی توانم خود را از انجام گناهان باز دارم مرا نصیحتی فرما.

امام حسین (علیه السلام) فرمودند:

پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه قدر می خواهی گناه کن :

۱. روزی خدا را مخور و هر چه قدر می خواهی گناه کن.
۲. از حکومت خدا بیرون برو و هرچه قدر می خواهی گناه کن.
۳. جایی را انتخاب کن که خدا تو را نبیند و هرچه قدر می خواهی گناه کن.
۴. وقتی عزراییل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هرچه قدر می خواهی گناه کن.
۵. زمانی که مالک دوزخ آتش تو را بسوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هرچه می خواهی گناه کن.

جوان اندکی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های طرح شده چاره ای جز توبه نداشت.

(بحار الانوار ج ۷۸ ص ۱۲۶ و جامع الاخبار ح ۱۰۰۱ و نهج الحیاه ج ۶ ح ۳۸۶)

***

امام علی(علیه السلام) در دعای کمیل:

وَلا يُمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومَتِكَ ...
مرا توان فرار از حکومت تو نیست ...

انیشتین و نظریه حماقت انسانها

آلبرت انیشتين:
دو چيز انتها ندارد؛
حماقت انسانها و پهنه‌‌ كهكشان ها
كه البته،
در مورد كهكشانها مطمئن نيستم!


یک فیلسوف فرانسوی:
آدمها معتقدند؛
در مورد آنها بی عدالتی شده است،
اما در یک مورد استثنا، همه معتقدند که؛
خداوند عدالت را کاملا رعایت کرده،
و آن این است که؛
خودشان عقل کلند!

پیامبر(ص): بهترين فرزندان دختر است‏‏

مقدمه:
کسانى كه به ترفند بر اين باورند كه در اسلام به زن و حقوق زن، بها داده نشده است،
با اين گونه روايات چه مى‏كنند؟!
رواياتى كه آدمى را به داشتن دختر پاكدامن، مباهى و سرافراز مى‏سازند.

***


امام صادق عليه السّلام:
البنات حسنات و البنون نعمة و انّما يثاب على الحسنات، و يسأل عن النّعمة

دختران حسناتند،
و پسران نعمت؛
و حسنات موجب ثواب و اجر و پاداشند
ولى نعمت موجب بازخواست مى‏شود.
کتاب ثواب الاعمال و کتاب مكارم الأخلاق

اين دليلست كه چون مؤمن دختر دارد و ايشان را تعاهد كند بيشك ثواب يابد
و چون پسر دارد مخاطره دوزخ بود.
کتاب شهاب الاخبار

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:
چه خوب فرزندانيند دختران پوشيده و پرده‏نشين،
هر كه يك دختر داشته باشد،
خداوند او را همچون سپرى از آتش برايش قرار ميدهد،
و هر كه دوتا داشته باشد،
خداوند او را بواسطه آنها به بهشت برد،
و اگر سه تا داشته باشد، يا سه خواهر
جهاد و صدقه (زكاة) از او برداشته است.
بهترين فرزندان دختر است‏.
کتاب مكارم الأخلاق

ايوب بن نوح مى‏گويد:
زن يحيى بن زكريا حامله بود. يحيى به
أبو الحسن عليه السّلام
نوشت كه دعا كند تا خداوند براى او پسرى عطا نمايد.
حضرت در جواب نوشت:
چه بسا دخترى كه بهتر از پسر است.
بعد از آن همسرش دختر زاييد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:
زمين دختر را حمل مى‏كند و آسمان بر سرش سايه مى‏افكند و خدا به او روزى مى‏دهد و گلى است كه آن را مى‏بويى.
سپس رو به يارانش كرد و فرمود:
هر كس داراى يك دختر باشد بار سنگينى بر عهده دارد،
هر كس داراى سه دختر باشد جهاد و هر كار سختى از عهده‏اش برداشته مى‏شود
...
کتاب ثواب الاعمال

على عليه السّلام فرمود:
هر گاه مژده ولادت دختر،
به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم داده مى‏شد، آن حضرت مى‏فرمود:
شاخه گل خوشبويى است،
و روزى او هم به عهده خداوند متعال است.

حضرت صادق عليه السّلام:
«هر كس آرزوى مرگ دختران را داشته باشد، از ثواب دختر دارى محروم مى‏ماند و با بار گناه، خداوند را ملاقات خواهد نمود».
«هر كس بر فرزندش نفرين كند، خداوند متعال او را دچار فقر خواهد نمود».

امام صادق علیه السلام:
هر كس دو دختر يا دو خواهر يا دو عمّه و يا دو خاله را نفقه دهد
حجابى باشند وى را از آتش دوزخ.
کتاب خصال

حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم:
كسى كه سه دختر داشته باشد
و به سختى‏ها و غم‏ها و شادى‏هاى آنان صبر كند،
من پرده او در روز قيامت خواهم بود.
(حجابى باشند وى را از آتش دوزخ.)
کتاب خصال

رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«كسى كه سه دختر يا سه خواهر داشته باشد و در نگهدارى از اينان صبور باشد،
تا زمانى كه ازدواج كنند،
يا از دنيا بروند و وارد قبر شوند،
من و او در بهشت مانند اين دو انگشتيم.- در اين حال حضرت اشاره كردند به انگشت سبابه و انگشت وسط-».
سؤال شد:
يا رسول اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم- اگر دو تا باشند چطور؟
فرمود:
«دو تا هم (همين طور)».
باز سؤال شد:
يكى چطور؟
فرمود:
«يكى نيز (همين طور است)».

امام صادق علیه السلام:
سه چيز است كه راحتى مؤمن در آنهاست:
خانه وسيعى
كه برهنگى و حال بد او را از مردم بپوشاند،
و همسرى شايسته
كه در كار دنيا و آخرت او را يارى كند،
و دختر يا خواهرى
كه او را چه با مرگ و چه با ازدواج از خانه ‏اش بيرون كند.

شيخ طوسى در كتاب تهذيب از
امام صادق عليه السلام
روايت كرده است كه:
ابراهيم خليل الرحمن از پروردگارش درخواست كرده است كه دخترى به او عنايت كند كه بعد از مرگش آن دختر برايش گريه كند.

رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم:
«ما زال جبرئيل يوصى بالمرأة حتّى ظننت انّه لا ينبغى طلاقها الّا من فاحشة مبيّنة»
«جبرئيل دائما مرا در مورد زنان سفارش مى‏كرد تا جايى كه گمان كردم طلاق آنان جايز نيست مگر آنكه فحشاى آشكارى را مرتكب گردند».

آیت الله بهجت: جزیره خضرا همان قلب مومن است

مقدمه:
گفته میشود حضرت حجت (عج) در جزیره خضراء ساکن هستند.

***


آیت الله بهجت:
آیا جزیره خضراء یک جای ثابتی است؟
یا اینکه هر کجا حضرت باشد آنجا جزیره خضراء است؟!

موءید نظر دوم اینکه؛
حضرت خضر (ع) که از آب حیات نوشیده،
هر کجا رود آنجا سبزه می روید!
کما اینکه درباره حضرت حضر (ع) است که؛
هر کجا ذکر شود - و نام او برده شود - آنجا حاضر است!
هر وقت او را یاد کردید،
به او سلام کنید.
آیا امکان دارد که حضرت حجت (عج) که از او بالاتر است،
چنین نباشد؟!
دل اهل ایمان، سبز و خرم و
پایگاه حضرت حجت (عج) است.
قلب مومن جزیره خضراء است ...
قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.
قلب آباد به ایمان و
با خدا پیدا کنید،
تا برای شما امضاء کنیم که
امام زمان (عج) آن جا هست.

***

منبع:
کتاب پرسش و پاسخهایی از محضر آیت الله بهجت

شاهکارادبی امام علی(ع)؛خطبه فی البداههء بدون الف!

کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که:

روزی جمعی از اصحاب پیغمبر بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟
معلوم شد حرف الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حضور داشتند.
بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای فرمودند.
چنانکه عقلها حیران ماند و نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛
یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است.
فرمودند:

حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.

ترجمه:

ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.
(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.
به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.
پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد.
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است.
از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است.
درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده.
پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.