حق چیست و با کیست؟

تعریف:
حق چیزی است که نقصان نداشته باشد؛
پس منطقا،
انسان شک و تجربه نمی تواند مظهر حق باشد.

صاحب حق فقط خداست و
غیر از او کسی حقی ندارد،
چون او خالق هر کس و هر چیز است؛

سوره کهف آیه 29:
و بگو:
حق از پروردگارتان رسيده است، 
پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند.

اگر حق اصلی و ذاتی را در نظر بگیریم، بنده هیچ حقی ندارد.
چون بنده وجودش را از خدا گرفته است.
البته خداوند به بنده حقوقی را عطا فرموده و او را صاحب حق کرده است. (نهج‌البلاغه، خ216)
حق خداوند در این صورت «حق واقعی» خواهد بود و حق انسان «حق اعتباری و مجازی» است.
چون شارع یعنی خداوند آن را اعتبار کرده است.
مثلاً مالکیت حقیقی از آن خداوند و مالکیت اعتباری آن برای انسان است.
دامنه این حقوق، حیوانات، جمادات و مخلوقات دیگر را هم شامل می‌شود.

در حق‌ الناس، یک حق‌ الله نهفته است و آن به خاطر مجازی بودن حق ‌الناس است.
چون خداوند آن را برای انسان اعتبار کرده است.
به این ترتیب
شارع می تواند حق اعتباری را ساقط کند،
پس معیار حق هم نمیتواند انسان باشد و
معیار خود خداست.


***

در حاشیه:

بقول شخصی؛
حضرت نوح (ع) طبق قرآن كريم950 سال پيغمبري كرد،
اما تعداد كساني كه ايمان آورده بودند، همه در يك كشتي سوار شده بودند
پس اينطور نيست كه ما فكر كنيم دعوت پيامبران منتشر شد، همه مسلمان مي‌شوند
و اگر شوند، همه مردم آنطور كه بايد مانند سلمان فارسي نمي‌شوند،
پس اگر اشكالاتي حتی در حكومت بوده به معناي نفي حكومت نيست،
بلکه اشکال از انسانها و توهمات اعتباریشان است ...


***

روش تشخیص حق؛

سوره انفال آیه 8:
اگر از خدا پروا دارید، برای شما (نیروی) تشخیص (حق از باطل) قرار میدهد.

سوره زمر آیه 36:
آیا خدا کفایت کننده بنده اش نیست؟!


کافی است،
به شرطی که خودخواهی و توهم را کنار بگذارد.


امام علی علیه السلام میفرمایند:
علم نه در آسمان است که بر شما فرود آید و نه در زمین است تا برای شما بالا آید،
بلکه در قلبهای شما آفریده شده است؛
به اخلاق روحانیان متخلق گردید تا برای شما آشکار شود.
علامه حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، نکته 788


***

مانع تشخیص حق؛

حب الدنیا (حب النفس) راس کل خطیئه.
علاقه به دنیا (نفس) ریشه همه اشتباهات است.
الکافی 2/131
الکافی 2/513

***

در حاشیه:

در سخنی امام علی(ع) به معیار حق اشاره می کنند و می فرمایند:
اشخاص و چهره ها نباید ملاک شناخت حق باشند
بلکه اشخاص و جریان ها را باید با ملاک حق مورد سنجش قرار داد.
به خاطر آن که اشخاص مصادیق حق اند و مصداق ها در معرض دگرگونی اند.
در حکمت ۲۶۲ نهج البلاغه آمده است:
شخصی به نام «حارث بن حوت» نزد امیرمومنان آمد و
با توجه به فضای حاکم بر جامعه به حضرت عرض کرد:
ای امیرمومنان آیا انتظار دارید که من اصحاب جمل را گمراه و بر ضد اسلام بدانم و شما را بر حق بشناسم؟!
من هرگز نمی توانم چنین نظری داشته باشم که برپاکنندگان جنگ جمل را با آن سوابق و موقعیت هایی که در تاریخ اسلام داشته اند،
دچار گمراهی و ضلالت بدانم و باطل به حساب آورم.
امام(ع) در پاسخ فرمودند:
«یا حارث انک نظرت تحتک ولم تنظر فوقک فحرت»
ای حارث تو فردی کوتاه بین هستی تو نگاهت به پایین است.
فکر و اندیشه سیاسی و تحلیل تو شعاع محدودی دارد در نتیجه به خاطر این کوتاه بینی و فقدان تحلیل دچار حیرت شده ای.
سر حیرت زدگی تو در این باره که مگر ممکن است شخصیت هایی هم چون طلحه و زبیر که از مجاهدان صدر اسلام بودند و در کنار پیامبر(ص) شمشیر زدند، گمراه شوند و در خط باطل حرکت کنند؟!،
این است که تو یک معیار غلطی را در دفاع از حق برگزیده ای.
«انک لن تعرف الحق فتعرف اهله.»
تو حق را نشناخته ای که اهل حق را با معیار حق بشناسی و باطل را هم نشناختی تا اهل آن را بشناسی
«اعرف الحق تعرف اهله،»
حق را بشناس تا اهلش را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی.
...

شهيد مطهري:
قرآن می‏خواهد بگوید که تا کسی چراغ هدایت فطری‏اش‏ روشن نباشد هدایت اکتسابی برای او فایده ندارد.
تا انسان انسانیت فطری خودش را حفظ نکرده باشد [ تعلیمات‏ انبیاء برای او ] فایده ندارد،
یعنی تعلیمات انبیاء برای اشخاص مسخ‏ شده و انسانیت را از دست داده، مفید نیست ...
فطري يعني عقل انسان بالفطره آن را مي‏پذيرد و براي پذيرفتنش نياز به تعليم و تعلم و مدرسه نيست ...
...معمولا در مورد حیوانات " فطرت " نمی‏گویند... (فطرت و غریزه فرق دارند) ...
مسأله توحید در قرآن امری است‏ فطری.
(کتاب فطرت)

***

در ادامه:

پس حق انسان به حسب اعتباری بودن نسبی است نه مطلق !
و حالا برای این نسبت ها باید متری، معیاری یا مدلی مشخص کرد
تا در میان این نسبت ها دچار خطا نشد
وگرنه با اعتباریات ره به ترکستان است
و با نقایص نمیتوان به مطلق رسید
چون اشرافی نیست:

سوره احزاب آیه 21:
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست

سوره ممتحنه آیه 4:
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ
قطعا براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست


و برای اینکه این مدل، جای اعتراضی نداشته باشد:


سوره کهف آیه 110 و سوره فصلت آیه 6:
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ
يُوحَي‏ إِلَي
أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ
بگو: من هم مثل شما بشرى هستم
و[لى] به من وحى مى شود
که خداى شما خدایى یگانه است

سوره ابراهیم آیه 11:
پیامبرانشان به آنان گفتند:
ما جز بشرى مثل شما نیستیم ...

و برای اینکه این مدل، ضمانت اجرایی داشته باشد:

سوره احزاب آیه 6:
النبی اولی بالمومنین من انفسهم.
پیامبر از خود مومنان به آنان سزاوارتر است.

یعنی از خودشان بخودشان ولایت بیشتری دارد.
پس خداوند حق اعتباری انسانها را پایین تر از ولی ای که خودش قرار داده، اعلام میکند.

امام باقر (ع) میفرماید
این آیه بالا درباره حکومت و ولایت است.

همان پلیسی که میگوید
در چراغ قرمز حق حرکت ندارید
برای مواقع اضطراری قانونی هم گذاشته است که فرمان پلیس بر چراغ مقدم است ...
وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود ! ...

سورره مائده آیه 67:
اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن، و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى.

پیامبر (ص) در خطبه غدیر:
هر که من مولای اویم، علی مولای اوست ...

پس دقت داشته باشیم که
امام خلیفه خداست نه وکیل مردم.

پس اگر امام رضا (ع) در جایی برای اثبات دروغگو بودن شخصی میفرمایند:
به داخل تنور روشن برو ...

نکته این نیست که آن شخص حقی دارد که برود یا نرود
چون طبق
... اولی بانفسهم،
امام در حق جان او هم بر خود او اولویت دارد،
پس نخواهد هم باید برود.
ولی نکته این است که با اعتقاد برود
و گرنه بر رفتن یا نرفتن هم حقی ندارد.
مهم اعتقاد است ...


***

واما بعد:

در خیاطی
خیاط ماهر بر اساس کسب مهارت و تجربه به اجتهاد میرسد و
بقول معروف با چشم بسته اقدام به برش پارچه میکند ولی
برای سایرین الگو نیاز است،
کما اینکه خود خیاط هم هر از چند گاه برای رفع شک و شبهه به الگو نیاز پیدا می کند.

طبق آموزه های قرآنی و روایی
در فتنه ها و اختلافها داوری رهبر جامعه اسلامی حجت است و
نظر او فصل الخطاب به شمار می رود و
همین امر خود یکی از دلایل ضرورت وجود رهبری صالح در جامعه است، 
و گرنه سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و
هر حکمی را بدهی، بالاخره طرفی به زعم خود! شکایت خواهد کرد ...


***

در کل ما نیاز به حجتی داریم و
در زمانی که حجت قطع به یقین ندرایم
طبیعتا به حجت تقریب به یقین دامن میزینم.

پیامبر اکرم (ص):
الفقها امنا الرسل،
ما لم يدخلوا فى الدنيا
فقها امینهای رسولند
تا زمانی که به دنیا طلبی نپرداخته اند.
اصول كافى ، ج 1، ص 46، ح 5

فقیهى كه در پی دنیا باشد، بخاطر منافع خود، مرد رهبرى نخواهد بود
وگرنه، عرض خود مى برد و زحمت امت روا مى دارد،
زيرا عدالت وی، به دلیل منفعت و مصلحت خودش خدشه دار میشود.

دقت داشته باشید:
حاكم، قانون خداست نه شخص فقیه؛
فقیه نقش پلیس را دارد و
پلیس هم همانگونه که گفته شد
میتواند چراغ قرمز را بنا به مصالحی ملغی کند.
و پلیسی که اهل رشوه باشد
حکم او مطاع نیست،
چون حکم او حکم منفعت خود است نه مصلحت عمومی.


امام صادق (ع):
من فقیه را بر شما حاکم قرار داده ام

و عرف احکامنا ... فليرضوا به حکما. فاني قد جعلته عليکم حاکما ...
در جواب شخصي که مي پرسد در قرآن آمده که در مسائل و دعاوي به طاغوت و قدرت حاکمه ناروا مراجعه نکنيم پس به که مراجعه کنيم فرمودند:
بايد نگاه کنند ببينند از شما چه کسي است که حديث ما را روايت کرده ، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، ( ... و نظر حلالنا وحرامنا ... ) و صاحبنظر شده و احکام و قوانين ما را شناخته است ...
بايستي اورا به عنوان قاضي و داور بپذيرند زيرا که من او را بر شما حاکم قرار داده ام.
اصول کافي ج 1، فضل العلم، وسائل الشيعه، ...


امام مهدی (عج):
در حوادث و پيشامدها به راويان حديث ما رجوع کنيد،
زيرا آنان حجت من بر شمايند،
و من حجت خدا بر شمايم.


***


مومنون 70:
بلکه پیغمبر از طرف پروردگار براى آنها حق را آورد
ولى اکثر آنها از پذیرفتن حق ناراضی هستند.
زخرف 78:
قطعا حقیقت را برایتان آوردیم،
ولیکن اکثر شما از پذیرفتن حق ناراضی هستید.
یونس 36:
و اکثریت آنها مگر از گمان و خیال پیروى نمى کنند.




هیچ نظری موجود نیست: